Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


شهرام آذروند

هرگز مرتکب این اشتباه نمی شوم، که با کسانی که برای نظراتشان اهمیتی قائل نیستم، بحث کنم! یاد گرفته ام که : 1. با احمق بحث نکنم و بگذارم در دنياي احمقانه خويش خوشبخت زندگي کند. 2. با وقيح جدل نکنم چون چيزي براي از دست دادن ندارد و روحم را تباه مي کند . 3. از حسود دوري کنم چون حتي اگر دنيا را هم به او تقديم کنم باز هم از من بيزار خواهد بود . 4. تنهايي را به بودن در جمعي که به آن تعلق ندارم ترجيح دهم. . . . اگر نمی توانی شاهراه باشی، كوره راه باش. اگر نمی توانی خورشید باشی، ستاره باش. كمیت نشانگر پیروزی یا ناكامی تو نیست. هر آنچه هستی، باش.

عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی. اما دوست داشتن پیوندی است خودآگاه و از روی بصیرت روشن و زلال. عشق بیشتر از غریزه آب می خورد و هرچه از غریزه سر زند بی‌ارزش است و دوست داشتن از روح طلوع می‌کند و تا هر جا که یک روح ارتفاع دارد، دوست داشتن نیز همگام با آن اوج می‌یابد.

عشق در غالب دل‌ها، در شکلها و رنگهای تقریبا مشابهی، متجلی می‌شود و دارای صفات و حالات و مظاهر مشترکی است، اما دوست داشتن در هر روحی جلوه‌ای خاص خویش را دارد و از روح رنگ میگیرد و چون روح‌ها، برخلاف غریزه‌ها، هر کدام رنگی و ارتفاعی و بُعدی و طعم و عطری ویژه خویش دارد، می‌توان گفت که به شماره هر روحی، دوست داشتنی هست.

عشق با شناسنامه بی‌ارتباط نیست و گذر فصل‌ها و عبور سالها بر آن اثر می‌گذارد، اما دوست داشتن در وَرای سن و زمان و مزاج زندگی می‌کند و بر آشیانه بلندش، روز روزگار را دستی نیست...

عشق در هر رنگی و سطحی، با زیبایی محسوس، در نهان یا آشکار، رابطه دارد. چنانچه شوپنهاور می‌گوید:

"شما بیست سال بر سن معشوقتان بیافزایید، آنگاه تأثیر مستقیم آن را بر احساس‌تان مطالعه کنید"!

اما دوست داشتن چنان در روح غرق است و گیج و جذب زیبایی‌های روح که زیبایی‌های محسوس را به گونه‌ای دیگر می‌بیند.

عشق طوفانی و متلاطم و بوقلمون صفت است، اما دوست داشتن آرام و استوار و پر وقار و سرشار از نجابت.

عشق با دوری و نزدیکی در نوسان است. اگر دوری به طول انجامد ضعیف می‌شود، اگر تمام دوام یابد به ابتذال می‌کشد، و تنها با بیم و امید و تزلزل و اضطراب و "دیدار و پرهیز"، زنده و نیرومند می‌ماند.

اما دوست داشتن با این حالات ناآشنا است . دنیایش دنیای دیگری است.

عشق جوششی یک جانبه است. به معشوق نمی‌اندیشد که کیست ؟! یک "خود جوشی ذاتی" است ، و از این رو همیشه اشتباه می‌کند و در انتخاب بسختی می‌لغزد و یا همواره یک جانبه می‌ماند و گاه ، میان دو بیگانه ناهمانند، عشقی جرقه می‌زند و چون در تاریکی است و یکدیگر را نمی‌بینند ، پس از انفجار این صاعقه است که در پرتو روشنایی آن، چهره یکدیگر را می‌توانند دید و در اینجاست که گاه، پس از جرقه زدن عشق، عاشق و معشوق که در چهره هم می‌نگرند، احساس می کنند که همدیگر را نمی‌شناسند و بیگانگی و ناآشنایی پی از عشق - که درد کوچکی نیست - فراوان است.

اما دوست داشتن در روشنایی ریشه می‌بندد و در زیر نور سبز میشود و رشد میکند و از این روست که همواره پس از آشنایی پدید می‌آید، در حقیقت، در آغاز دو روح خطوط آشنایی را در سیما و نگاه یکدیگر می‌خوانند، و پس از "آشنا شدن" است که خودمانی می‌شوند، - دو روح ، نه دو نفر، که ممکن است دو نفر با هم در عین رو در بایستی‌ها، احساس خودمانی بودن کنند و این حالت بقدری ظریف و فرّار است که بسادگی از زیر دست احساس و فهم می‌گریزد - و سپس طعم خویشاوندی، و بوی خویشاوندی، گرمای خویشاوندی، از سخن و رفتار و آهنگ کلام یکدیگر احساس می شود و از این منزل است که ناگهان، خود بخود ، دو همسفر بچشم می‌بینند که به پهن دشت بی‌کرانه مهربانی رسیده‌اند و آسمان صاف و بی لک دوست داشتن بر بالای سرشان خیمه گسترده است و افقهای روشن و پاک و صمیمی "ایمان" در برابرشان باز می‌شود و نسیمی نرم و لطیف - همچون یک معبد متروک که در محراب پنهانی آن، خیال راهبی بزرگ نقش بر زمین شده و زمزمه درد آلود نیایش‌اش ، مناره تنها و غریب آن را به لرزه می آورد.

هر لحظه پیام الهام‌های تازه آسمان‌های دیگر را بهمراه دارد و خود را، به مهر و عشوه‌ای بازیگر و شیرین و شوخ، هر لحظه، بر سر و روی این دو میزند.

عشق، جنون است و جنون چیزی جز خرابی و پریشانی "فهمیدن" و "اندیشیدن" نیست. اما دوست داشتن ، در اوج معراج‌اش، از سر حد عقل فراتر می‌رود و فهمیدن و اندیشیدن را نیز از زمین می‌کند و با خود به قله بلند اشراق میبرد.

عشق زیبایی‌های دلخواه را در دوست می‌آفریند و دوست داشتن زیبایی‌های دلخواه را در "دوست" میبیند و می‌یابد.

عشق یک فریب بزرگ و قوی است و دوست داشتن یک صداقت راستین و صمیمی، بی انتها و مطلق.

عشق بینایی را میگیرد و دوست داشتن میدهد.
 

عشق در دریا غرق شدن است و دوست داشتن در دریا شنا کردن.


+نوشته شده در شنبه 24 دی 1390برچسب:,ساعت19:37توسط شهرام آذروند | | نظر دهید

بسوز ای دل که امروز اربعین است / عزای پور ختم المرسلین است /قیام کربلایش تا قیامت /سراسر درس، بهر مسلمین است اربعین حسینی تسلیت باد:گل

+نوشته شده در شنبه 24 دی 1390برچسب:,ساعت13:0توسط شهرام آذروند | | نظر دهید

بودنیادا بو کند تکین بی کند یوخ

قزل توپراغ اولتان آدی بی گول یوخ

آیاخدان باشا اله بیل گول توخیوبسان

 

گول ندیر گولدن یاخشئدئر اولتان


داملارا گولره باغلارا من باخاندا

بوحیاطا بو زندگی بوکنده من باخاندا

سوینیب اورکدن شاد اولورام ای فلک

بوکنده فرصت اولار بیز گولک

آنا توپراغ قالمارام سنسیز اینان

بیر گون تک یاشاسام اولرم سنسیز اینان

اورگیم دولو دیله گتمک چتیندیر

هرنه دئسم اولتان منه عزیزدیر

هاردان دییم هارا گدیم بو کندن

هرنه دئسم آز دمیشم بو الدن

+نوشته شده در جمعه 23 دی 1390برچسب:,ساعت15:17توسط شهرام آذروند | | نظر دهید

1) وقتي كاركنان خوب كار مي‌كنند، مديران اصلاً توجه نمي‌كنند، ولي در صورت خطا، آنها را سرزنش و بعضاً تنبيه مي‌كنند. 2) مديران ناكارآمد، واقعيت‌ها را براي كاركنان بازگو نمي‌كنند. آنها در حالي كه اخبار خوشايند را بزك كرده و به شكل بزرگنمايي شده به كاركنان خود نشان مي‌دهند، سعي مي‌كنند اخبار ناگوار را كوچك يا پنهان كنند. 3) ارزيابي عملكرد افراد را عموماً براساس عملكرد انفرادي آنان محاسبه مي‌كنند، ولي براي سينرژي و فرهنگ توان افزايي و هم افزايي ارزشي قائل نيستند.4) با افراد باكاركرد ناچيز و كاركرد برجسته، يكسان برخورد مي‌كنند. اين برخورد باعث مي‌شود كاركناني با موقعيت اول هميشه در حال تمسخر و پوزخند و كاركناني با موقعيت دوم، هميشه بي‌انگيزه باشند.

 5) با اجراي سياست تفرقه ‌بينداز و حكومت كن، بر تيرگي روابط افراد سازمان دامن مي‌ز‌نند. 6) كارهاي كوچك را به آدم‌هاي بزرگ و شايسته و كارهاي بزرگ را به آدم‌هاي نالايق مي‌سپارند. 7) با ديكته كردن قدم به قدم فعاليت‌ها، ابتكار عمل و خلاقيت را از كاركنانشان سلب مي‌كنند. 8) با عدم انعطاف‌پذيري و عدم استقبال از انتقادات با روي باز، شجاعت و جسارت در نظريات و بيان عقايد را از كاركنان سلب مي‌كنند. 9) به دليل عدم تشخيص فرصت‌ها و تهديدها،‌ از انجام به موقع و حركت‌هاي توام با ريسك معذور هستند. 10) نداشتن برنامه ريزي استراتژيك و چشم‌اندازهاي لازم، سبب ناتواني در برداشتن موانع از سر راه و در نتيجه بزرگ شدن مشكلات مي‌شود .

+نوشته شده در جمعه 23 دی 1390برچسب:,ساعت14:45توسط شهرام آذروند | | نظر دهید


 

 

سلیمان فهیمی گیگلو

 

 

متولد ۱۳۳۷ شهرستان پارس آباد

 

 

سال ۱۳۵۴ اخذ مدرک دیپلم در رشته ریاضی فیزیک

 

 

فارغ التحصيل ليسانس مهندسي برق الكترونيك از دانشگاه صنعت نفت آبادان درخرداد ماه سال 1359

 

 

فارغ التحصيل كار شناسي ارشد مديريت صنايع از دانشگاه صنعتي امير كبير در خرداد ماه سال 1368

 

 

دانشجوي سال آخر مقطع دكتري رشته مديريت استراتژيك

 

 

 

 

:سوابق مدیریتی و اجرایی

 

 

مدير عامل کارخانه کبریت 29 بهمن تبریز

 

 

مدیریت فنی و قائم مقام مدیریت کارخانه ( الحدید ) سپاه را پذیرفت

 

 

نماینده مردم شهرستان پارس آباد و بیله سوار و عضو هیئت رئیسه کمسیون انرژی مجلس شورای اسلامی دوره هفتم

 

 

مسئول دفتر مهندسی و تدارکات معاونت صنایع سپاه در کشور آلمان بمدت دو سال

 

 

مدیر عامل شرکت صنعتی پارس آرین ( سازنده خطوط تولید صنعتی ، معدنی ، ساختمانی)

 

 

مجری پروژه های راهسازی ، ساختمان های اداری و مسکونی بمدت دو سال

 

 

قائم مقام معاون تولید سازمان عمران و مسکن بنیاد مستضعفان با بیش از 100 واحد تولیدی عمرانی بمدت دو سال

 

 

رئيس و راه انداز طرحهاي افزايش بنزين پالايشگاههاي كشور از خرداد 87الي دي ماه 87

 

 

مدير پالايشگاه گاز فاز12 از دي ماه87 الي اسفند87

 

 

مجري فاز 12پارس جنوبي از فروردين 88 تا دي ماه 1390





+نوشته شده در جمعه 23 دی 1390برچسب:,ساعت14:29توسط شهرام آذروند | | نظر دهید

سن قاچانسان من چاتانام عزیزیم

قاچان آیری چاتماق دردی باشقادیر

سن گوزله دن من گوزله ین جفا کش

بو جفانی اودماق دردی باشقادیر


گله نینی گوزله مگه دٍه نه وار

گئده نینی گوزله مک دیر اینتظار

اه،بو یولدا جان قویماغیم بیر آزار

"جان"دئییب ناز ساتماق دردی باشقادیر


من کی صاحیب اولمامئشام او مولکه

گوزلریمده گئتمز او غم-بو کولگه

آیاغینا یئخیلدیغیم بیر اوزگه

یئخیلانی توتماق دردی باشقادیر


هارا یازیم بو گوناهسیز گوناهی

تک اوزومم اوز-اوزومون پناهی،

آت دئییرسن، آتماق اولمور ایلاهی

هیجران باشقا ،آتماق دردی باشقادئر


فلک اوزو کندیریندن درد آسان

من یازیرام یوخدو منی بیر بازان

یونگول گوروش وئریب گئتمک ،چوخ آسان

قالئب غمه باتماق دردی باشقادئر

آلیش سینه ،آلیش دامار،آلیش قان،

سن سویوق سان ،منیم کونلوم آلئشان

"اولار-اولار،اولماز اولماز "بو باشقا

اولماز اولسا اولمک دردی باشقا دئر

بو هیجرانی، بو عزابی ،بو زورو

 

چکمک باشقا ،بیلمک دردی باشقادئر.

                                "موسی یعقوب"


+نوشته شده در جمعه 23 دی 1390برچسب:,ساعت14:24توسط شهرام آذروند | | نظر دهید

کنــجکـاوی بیش از شجاعـت، بر تـرس غلـبه می‏کـند.

جـهــان چـــیـزی نـیـست، جـز مـکتــب پـرسـش.

آن جا که حقیقت نباشد، همه چیز زشت و مبتذل است.

عشـق تنها مــرضی است که بیمار از آن لذت می برد.

آنچه به روح آرامش می بخشد، همانا علم است و بس.

انسان همانند رودخانه است؛ هرچه عمیق تر، آرام تر.

تــقــلـیـد، نــوعـــی خـــودکــشــی اـــــست.

زیبایی در صورت نیست؛ زیبایی نوری در قلب اسـت.

دانشمند کسی است که بکوشد؛ درد و رنج خود را بکاهد.

با هم بودن موفقیت و با هم ماندن شایــستگی است.

+نوشته شده در جمعه 23 دی 1390برچسب:,ساعت13:51توسط شهرام آذروند | | نظر دهید


 

 

 

 

نقش رنگها در بهبود بخشيدن به زندگي

 

 

 

 

تا به حال شده است براي اين که احساس آرامش بيشتري کنيد خودتان را بين ملحفه هاي سبزرنگ بپيچانيد تا به خواب رويد؟
آيا برايتان پيش آمده هنگام انجام يک مصاحبه شغلي لباسي به رنگ قرمز بپوشيد و آن را عامل موفقيت خود بدانيد؟
آيا رنگهايي که در لباس و دکوراسيون خانه شما به کار رفته اند مي توانند رفتار و سطح انرژي يا زندگي شما را بهبود بخشند؟ مي توانيد امتحان کنيد:

 

 

 

 

 

 

 

سبز ليمويي:
پوشيدن لباسي به اين رنگ يا استفاده از آن در تزيين و دکوراسيون منزل مي تواند توانايي منطقي و پيگير بودن شما را بيفزايد.
سبز ليمويي به شما اين امکان را مي دهد که بفهميد براي پيشرفت بيشتر خود به چه چيزي نياز داريد.

 

 

 

سبز:
لباس يا دکوراسيون سبزرنگ کمک مي کند احساس نزديکي بيشتري با طبيعت داشته باشيد و نيز باعث مي شود به ديگران احساس راحتي و آرامش بيشتري ببخشيد.
استفاده از اين رنگ همانند يک خاک حاصلخيز باعث مي شود دنيايي پربار براي شما به وجود آيد. طبيعت ذاتي اين رنگ که نوعي توازن و تعادل در خود دارد، شما را تشويق مي کند به نجواي درون خود گوش دهيد و بفهميد براي اين که شما و ديگران از احساس راحتي بيشتري برخوردار باشيد به چه چيزي نياز داريد.

 

 

 

سبز کله اردکي:
اين رنگ توانايي شما را در قدرت انتقال فکر افزايش مي دهد. همچنين باعث مي شود سياست بيشتري در زندگي تان داشته باشيد.
استفاده از اين رنگ که نوعي آبي آميخته با سبز است به شما اين باور را القا مي کند که مي توانيد با دست خود آينده اي دلخواه بسازيد.

 

 

 

آبي:
لباس و آرايش آبي رنگ ، شما را بيشتر رويايي مي کند و الهامات شما را افزايش مي دهد. اين رنگ بسيار آرامش بخش بوده و باعث متمرکز شدن افکارتان مي شود.
اثر آرامش بخش اين رنگ باعث مي شود برنامه ها و افکار مغشوش از ذهنتان خارج شوند و روياها و اهدافتان نظم و ترتيب بيشتري بگيرند.

 

 

 

نيلي:
رنگ لباس يا تزيينات و آرايشي که به رنگ نيلي باشد مي تواند قدرت خطرپذيري شما را افزايش دهد. نيلي اعتماد به نفس بيشتري به شما مي دهد تا به نقشه هايي که در سر مي پرورانيد جامه عمل بپوشانيد.
استفاده از رنگ نيلي که نوعي آبي آميخته با قرمز است ، کمک مي کند آينده اي خوب و برنامه ريزي شده را براي خودتان ايجاد کنيد.
اين رنگ به شما کمک مي کند دلواپسي هايتان را به کارهايي مثبت تبديل کنيد.

 

 

 

بنفش:
رنگ بنفش بر خيالپردازي شما مي افزايد و کمک مي کند احساس قدرت و اختيار بيشتري کنيد.اين رنگ همچنين سبب تقويت کردن عمق احساسات شما مي شود و شما را صاحب اراده اي مصمم تر مي کند و توانايي تان را در ارائه راهبردهاي جديد در زندگي افزايش مي دهد.

 

 

 

بنفش تيره:
اين رنگ اشتياق و خوشبيني شما را افزايش مي دهد. استفاده از اين رنگ به شما الهام مي کند بايد کاري جديد را آغاز کنيد.
اگر لباسي به اين رنگ بپوشيد يا در دکور منزلتان از اين رنگ بهره گيريد بد گماني شما را کاهش مي دهد و فرصتهاي جديدي را براي شما مي گشايد.

 

 

 

قرمز:
لباس و آرايش قرمزرنگ شما را بيشتر اهل عمل مي کند و پرمايه و مبتکر مي سازد. استفاده از قرمز آتشين به شما علم و قدرت اين را مي دهد که حرف دلتان را براحتي بزنيد و آنچه را دوست داريد به دنيا بگوييد.

 

 

 

نارنجي پررنگ:
استفاده از اين رنگ در لباس و دکور منزلتان کمک مي کند به شخصيت خود احترام بيشتري بگذاريد. نارنجي پررنگ شما را تشويق مي کند تا خودتان را قبول داشته باشيد و آنها را که دوستشان داريد، تحسين کنيد.

 

 

 

نارنجي:
رنگ نارنجي به شما احساس شهامت و بيباکي مي دهد. اين رنگ که گرمترين رنگ اتمسفر است نظم و ترتيبي را که نياز داريد تا انتظارات غيرواقعي را از خود دور کنيد به شما مي بخشد.

 

 

 

طلايي:
استفاده از رنگ طلايي در لباس و آرايش يا وسايل منزل باعث مي شود احساسات و سرزندگي شما بيدار شود. استفاده از رنگ طلايي به شما نيرويي مي بخشد تا آن چيزي را که باعث خرسندي و رضايت خاطرتان مي شود، پيدا کنيد.

 

 

 

زرد:
رنگ زرد باعث مي شود ذهنتان بيشتر باز شود. استفاده از رنگ زرد که روشن ترين رنگ در طيف است ذهني سيال تر و بازتر را براي شما خلق مي کند.
اين رنگ سبب مي شود نقطه نظرات ديگران را بهتر بفهميد و سياست بيشتري در زندگي خود اعمال کنيد.

 

 

 

سياه:
استفاده از اين رنگ باعث مي شود توانايي بيشتري در تمرکز کردن داشته باشيد. استفاده از رنگ مشکي ، يعني غيبت نور، ناشناخته ها را به شما نشان مي دهد.
در تاريکي ، افکار شما باطني و دروني شده و بهتر مي توانيد برروان و احساسات درست خود تمرکز کنيد.

 

 

 

قهوه اي:
لباس قهوه اي رنگ يا اتاقي که به اين رنگ تزيين شده باشد، آگاهي و هوشياري شما را افزايش مي دهد. اين رنگ به شما کمک مي کند واقعيت هر موقعيتي را بهتر دريابيد و بدانيد چه چيزي براي شما بهترين خواهد بود.

سفيد:
لباس يا دکوراسيون سفيدرنگ قدرت تحليل شما را افزايش مي دهد. استفاده از رنگ سفيد که اصل همه رنگهاست ، به شما احساس آزادي و رهايي بيشتري مي بخشد.
اين رنگ هر موقعيت يا ارتباطي را که باعث مي شود بتوانيد از حل مشکلاتتان برآييد براي شما روشن مي کند.


+نوشته شده در دو شنبه 19 دی 1390برچسب:,ساعت13:16توسط شهرام آذروند | | نظر دهید


iPhone 4 رسما معرفی شد و پاسخ تمام سوال های چند هفته گذشته که پیش اومده بود، معلوم شد که آیفون گیزمودو و ویتنامی ها حقیقی بوده و اپل این بار در مخفی نگهداشتن جدیدترین محصول خود تا روز معرفی گوشی رسمی موفق نبوده است.

‏ طراحی : ‏ تفاوت عمده در طراحی را خودتان در تصویر مشاهده می کنید. آیفون جدید نسبت به قبلی ۳۴ درصد باریک تر شده و اپل ادعا می کند این باریک ترین تلفن هوشمند دنیا است. اما سه گرم سنگین تر شده است. دکمه های کنترل صدا مجزا شده اند و فلزی هستند. ساختار دور بدنه فلزی است و جالب است بدانید که به عنوان آنتن ۳G و WiFi هم عمل می کند. در تئوری این تکنیک به شدت آنتن دهی این گوشی را افزایش می دهد. ‏

 

سخت افزار: ‏ پردازشگر A4 اپل سرانجام به آیفون رسید. این همان چیزی است که درون آی پد قرار دارد. دو RAM با ظرفیت ۱۲۸MB هم آن را پشتیبانی می کند. پردازشگر جدید در مصرف باطری بسیار بهینه عمل می کند. ‏
باطری در آیفون ۴ شانزده درصد بزرگتر شده است. و اپل می گوید که حالا ۴۰ درصد بیشتر عمر می کند. صحبت در حالت ۳G به مدت ۷ ساعت و پخش موسیقی ۴۰ ساعت و ویدیو ۱۰ ساعت و انتظار ۳۰۰ ساعت. ‏

‏ نمایشگر: ‏ این یکی از تغییرات مهم آیفون است. نمایشگر ۳.۵ اینچی آیفون رزلولیشن ۹۶۰×۶۴۰ پیکسل دارد. اپل نام آن را Retina Display گذاشته است و از نظر تعداد پیکسل در هر اینچ چهار برابر آیفون فعلی شده است. کنتراست آن ۸۰۰‪:‬۱ است که آن هم نسبت به قبل چهار برابر بهتر است و زاویه دید هم بیشتر شده است. ‏


دوربین اصلی: ‏ دوربین ۵ مگاپیکسلی شده و سنسور آن بزرگتر شده است و لنز آن هم همینطور.به این معنی که حالا می توان عکس های بهتری در نور کم گرفت. هچنین یک فلش LED هم برای عکاسی و فیلم برداری اضافه شده است. دوربین ایفون حالا با کیفیت HD و ۷۲۰p با سرعت ۳۰ فریم در ثانیه فیلم برداری هم می کند. ‏

‏ دوربین جلو: ‏ این دوربین برای ویدیو کنفرانس اضافه شده است. با کیفیت VGA است. ‏

ژیروسکوپ: ‏ این بخش جدیدی است که به آیفون اضافه شده. حالا آیفون می تواند حرکات را به صورت بسیار دقیق تشخیص دهد. و دقت نسبت به زمانی که فقط شتاب سنج وجود داشت بسیار بیشتر شده است. آیفون جدید می تواند تغییرات در ۶ زاویه را تشخیص دهد. تاثیر اش را در نرم افزارها و بازی ها خواهید دید. ‏

 

نرم افزار: ‏ ایفون ۴ به همرا iOS 4 سیستم عامل جدید اپل برای این تلفن همراه ارایه می شود. مهم ترین خصوصیت جدید مولتی تسک است. امکان برقراری تماس های ویدیویی با دوربین جلویی یا پشتی از طریق WiFi وجود دارد. اپل گفته که در آینده این امکان از طریق ۳G هم فراهم خواهد شد. نرم افزار iMovie هم برای آیفون ارایه شده است. نرم افزار iBook هم برای مطالعه کتاب های الکترونیک برای آیفون تهیه شده که کتاب خواندن را روی نمایشگر با کیفیت جدید لذت بخش خواهد کرد.

+نوشته شده در دو شنبه 19 دی 1390برچسب:,ساعت13:8توسط شهرام آذروند | | نظر دهید

حسادت نکن…!

 این که بعد از تو بغل گرفته ام…

زانوی غم است!

.

.

.

مترسک گفت ای گندم تو گواه باش مرا برای ترساندن افریدند،

اما من عاشق پرنده ای بودم که از گرسنگی مرد…

.

.

.

در مهربانی همچون باران باش که در ترنمش علف هرز و گل سرخ یکیست.

.

.

.

l—-l-
l      ‘.o
l      /l
l       JL
آویزون مرامتم !

.

.

.

دیدی غافـلگـیـرت کردم درست در لـحـظـه اى که بـه یـادم نـبـودى بــه یــادت بـودم!

.

.

.

زمستون از راه رسید……..سردت شد خبرم کن بیام برات بسوزم

+نوشته شده در دو شنبه 5 دی 1390برچسب:,ساعت15:47توسط شهرام آذروند | | نظر دهید

عکس هفت ماه پیش تو خونه خودمون

+نوشته شده در دو شنبه 5 دی 1390برچسب:,ساعت15:14توسط شهرام آذروند | | نظر دهید

 

( آب و هوا)

با سلام دوباره نئجه سيز؟ حاليز ياخجي دي. به به شما دارين تركي رو ياد مي گيرين. امروز مي خوام در مورد آب و هوا با شما صحبت كنم. ابتدا كلمات زير را را خاطر بسپارين.

هاوا= هوا

بوگوٍِِن (bugün)= امروز

صاباح= فردا

دونن (dünan)= ديروز

ايستي= گرم

سُيوخ (soyukh)= سرد

سرين= خنك

شاخدا= بسيار سرد سوزان

سازاخ= باد سرد

قار= برف

ياغيش= باران

دومان= مه براي واژه مه در زبان تركي بيش از 12 معادل وجود دارد كه انواع مختلف مه مي باشد

بولوت= ابر

گون (gün)= آفتاب - خورشيد - روز

آي= ماه

اولدوز= ستاره

اكنون براي شما تازه كاران يك قاعده اي را خواهم گفت كه با استفاده از آن به راحتي وضعيت هوا را به دوستان خود تعريف كنيد. به جمله زير توجه كنيد:

هاوا نئجه دي= هوا چطوره

هاوا بولوت دي= هوا ابري است

شما مي توانيد تا زماني كه تركي را خوب ياد گرفته ايد صرفا يك فعل دي (di) را به وضعيت مورد نظر خود بعد از هاوا اضافه كنيد و دوست خود را در جريان وضعيت هوا قرار دهيد.

مانند : محمد! بوگون هاوا ايستي دي = محمد! امروز هوا گرم است

يا : تهرانين هاواسي چوخ ايستي دي= هواي تهران خيلي گرم است

اميدوارم كه درس امروز را ياد گرفته باشيد. ساغ اول/ شاد ياشا


+نوشته شده در دو شنبه 5 دی 1390برچسب:,ساعت15:10توسط شهرام آذروند | | نظر دهید

 

 (احوال پرسي)

نئجه سن = حال شما چطوره

ساغ اول سيز نئجه سيز = زنده باد شما چطورين

سحريز خير اولسون = صبح شما به خير

گله جه گيز خير = عاقبت شما به خير

اوشاقلار نئجه دير= بچه ها چطورن

سلام لاري وار سيزين كي لر نئجه دير = سلام دارن بچه هاي شما چطورن

بويورون = بفرماييد

خوش گؤرموشوخ = چشم مان روشن

خوش گليبسيز = خوش آمدين

آدين نه دير = اسم تان چيه

منيم آديم محمد دير = اسم من محمده

نه گؤزل آد = چه اسم خوبي

چوخ ايستيرديم سيزي گؤرم = خيلي دلم مي خواست شما را ببينم

در زبان تركي از اين تعارفات زياد است. در قالب بحث هاي بعدي به آنها خواهيم پرداخت. اما چندين واژه را كه امروز در مكالمه بالا به كار برديم دوباره مرور مي كنيم.

سيز = شما , اولسون =باشد , اوشاق = بچه, اوشاقلار= بچه ها, گؤرمك = ديدن , گؤرميشوخ= ديده ايم, گؤزل= زيبا, چوخ= خيلي, ايسته مك= خواستن , ايستيرديم= مي خواستم, آد= اسم

اميد كه از امروز بتوانيد با دوستان ترك زبان خود حداقل چند كلمه به تركي خوش و بش كنيد.


+نوشته شده در دو شنبه 5 دی 1390برچسب:,ساعت15:4توسط شهرام آذروند | | نظر دهید

هرگز مرتکب این اشتباه نمی شوم، که با کسانی که برای نظراتشان اهمیتی قائل نیستم، بحث کنم!

یاد گرفته ام که :
1. با احمق بحث نکنم و بگذارم در دنياي احمقانه خويش خوشبخت زندگي کند.
2. با وقيح جدل نکنم چون چيزي براي از دست دادن ندارد و روحم را تباه مي کند .
3. از حسود دوري کنم چون حتي اگر دنيا را هم به او تقديم کنم باز هم از من بيزار خواهد بود .
4. تنهايي را به بودن در جمعي که به آن تعلق ندارم ترجيح دهم.

.
.
.

اگر نمی توانی شاهراه باشی، كوره راه باش.

اگر نمی توانی خورشید باشی، ستاره باش.

كمیت نشانگر پیروزی یا ناكامی تو نیست.

هر آنچه هستی، باش.

+نوشته شده در یک شنبه 4 دی 1390برچسب:,ساعت19:20توسط شهرام آذروند | | نظر دهید

تاریخچه شب یلدا

 

تاریخچه شب یلدا

شرق شناسان و مورخان متفق القولند كه ایرانیان نزدیك به ? هزار سال است كه شب یلدا آخرین شب پاییز و آذر ماه را كه درازترین و تاریك ترین شب در طول سال است تا سپیده دم بیدار می مانند، در كنار یكدیگر خود را سرگرم می کنند تا اندوه غیبت خورشید و تاریكی و سردی روحیه آنان را تضعیف نكند و با به روشنی گراییدن آسمان (حصول اطمینان از بازگشت خورشید در پی یك شب طولانی و سیاه كه تولد تازه آن عنوان شده است) به رختخواب روند و لختی بیاسایند.

مراسم شب یلدا (شب چله) از طریق ایران به قلمرو رومیان راه یافت و جشن «ساتورن» خوانده می شد. جشن ساتورن پس از مسیحی شدن رومی ها هم اعتبار خود را از دست نداد و ادامه یافت كه در همان نخستین سده آزاد شدن پیروی از مسیحیت در میان رومیان، با تصویب رئیس وقت كلیسا، كریسمس (مراسم میلاد مسیح) را ?? دسامبر قرار دادند كه چهار روز و در سال های كبیسه سه روز بیشتر از یلدا (شب ?? دسامبر) فاصله ندارد و مفهوم هر دو واژه هم یكی است. از آن پس این دو میلاد تقریباً باهم برگزار می شده اند.

آراستن سرو و كاج در كریسمس هم از ایران باستان اقتباس شده است، زیرا ایرانیان به این دو درخت مخصوصاً سرو به چشم مظهر مقاومت در برابر تاریكی و سرما می نگریستند و در خور روز؛ در برابر سرو می ایستادند و عهد می كردند كه تا سال بعد یك نهال سرو دیگر كشت كنند.

پیشتر، ایرانیان (مردم سراسر ایران زمین) روز پس از شب یلدا (یكم دی ماه) را خور روز و دی گان؛ می خواندند و به استراحت می پرداختند و تعطیل عمومی بود. در این روز عمدتاً به این لحاظ از كار دست می كشیدند كه نمی خواستند احیاناً مرتكب بدی كردن شوند كه میترائیسم ارتكاب هر كار بد كوچك را در روز تولد خورشید گناهی بسیار بزرگ می شمرد. هرمان هیرت، زبان شناس بزرگ آلمان كه گرامر تطبیقی زبان های آریایی را نوشته است كه پارسی از جمله این زبان ها است نظر داده كه دی- به معنای روز- به این دلیل بر این ماه ایرانی گذارده شده كه ماه تولد دوباره خورشید است. باید دانست كه انگلیسی یك زبان گرمانیك (خانواده زبانهای آلمانی) و از خانواده بزرگ تر زبان های آریایی (آرین) است. هرمان هیرت در آستانه دی گان به دنیا آمده بود و به زادروز خود كه مصادف با تولد دوباره خورشید بود، مباهات بسیار می كرد.

فردوسی به استناد منابع خود، یلدا و خور روز، را به هوشنگ از شاهان پیشدادی ایران (كیانیان كه از سیستان پارس برخاسته بودند) نسبت داده و در این زمینه از جمله گفته است:

كه ما را ز دین بهی ننگ نیست

به گیتی، به از دین هوشنگ نیست

همه راه داد است و آیین مهر

نظر كردن اندر شمار سپهر

آداب شب یلدا در طول زمان تغییر نكرده و ایرانیان در این شب، باقیمانده میوه هایی را كه انبار كرده اند و خشكبار و تنقلات می خورند و دور هم گرد هیزم افروخته و بخاری روشن می نشینند تا سپیده دم بشارت شكست تاریكی و ظلمت و آمدن روشنایی و گرمی (در ایران باستان، از میان نرفتن و زنده بودن خورشید كه بدون آن حیات نخواهد بود) را بدهد، زیرا كه به زعم آنان در این شب، تاریكی و سیاهی در اوج خود است.

واژه یلدا، از دوران ساسانیان كه متمایل به به كارگیری خط (الفبای از راست به چپ) سریانی شده بودند به كار رفته است. یلدا- همان میلاد به معنای زایش- زاد روز یا تولد است كه از آن زبان سامی وارد پارسی شده است. باید دانست كه هنوز در بسیاری از نقاط ایران مخصوصاً در جنوب و جنوب خاوری برای نامیدن بلندترین شب سال، به جای شب یلدا از واژه مركب شب چله (?? روز مانده به جشن سده، شب سیاه و سرد) استفاده می شود?

خور روز (دی گان)- یكم دی ماه- در ایران باستان در عین حال روز برابری انسان ها بود. در این روز همگان از جمله شاه لباس ساده می پوشیدند تا یكسان به نظر آیند و كسی حق دستور دادن به دیگری را نداشت و كارها داوطلبانه انجام می گرفت، نه تحت امر. در این روز جنگ كردن و خونریزی، حتی كشتن گوسفند و مرغ هم ممنوع بود. این موضوع را نیروهای متخاصم ایرانیان می دانستند و در جبهه ها رعایت می كردند و خونریزی موقتاً قطع می شد و بسیار دیده شده كه همین قطع موقت جنگ، به صلح طولانی و صفا انجامیده بود.

 

+نوشته شده در یک شنبه 4 دی 1390برچسب:,ساعت14:51توسط شهرام آذروند | | نظر دهید


گزارش عملکرد کارخانه قند شهرستان پارس آباد مغان

تولید 8 هزار تن شكرسفید در کارخانه قند مغان

: مدیر کارخانه قند مغان گفت: با لحاظ ميزان صرفه‌جويي و افزايش بهره‌وري، پيش‌بيني مي‌شود در صورت تحقق برنامه‌هاي تدوين شده و تامين مواد اوليه،بيش از 8 هزار تن شكرشفید ومیانگین روزانه200تن در اين كارخانه توليد شود.

به گزارش خبرنگارمهر، علی طلوعی عصردوشنبه درآیین آغازبکار سي‌امين دوره بهره‌برداري كارخانه قند مغان افزود: حدود 8 هزار تن شكرسفید دربسته های 50کیلویی قراراست، برای تامين نياز كشور به شكرروانه بازار مصرف شود.

وي با اشاره به افزايش 4هزارتني توليد شکر درکارخانه قند مغان خبرداد واضافه کرد: در سال گذشته اين کارخانه با تحويل 172 هزار تن چغندر قند بود، که امسال پیش بینی می شود این رقم به 200هزارتن برسد، که در طول دوره فعاليت کارخانه بي سابقه می باشد.

طلوعي نقش كارخانه قندرا در اشتغال‌زايي و رشد و بالندگي منطقه اعلام کرد وابراز داشت: گردش مالي كارخانه قند مغان سالانه ۳۰۰ ميليارد ريال است ودرطی فعاليت اين واحد بزرگ صنعتي به طور غير مستقيم نزديك ۶ هزارنفر شغل ايجاد مي‌كند.

وی تصریح کرد : درسال زراعی جاری 93هزارتن چغندر قند تحویل کارخانه قند مغان شده است که با افزایش تولیدامکان افزایش استحصال قند دراین کارخانه دور از انتظار نیست .

وی اظهار داشت: به لحاظ ظرفیت بالای این کارخانه و به منظور توسعه کشت چغندر قند قراردادی با کشاورزان چغندر کار منطقه و استانهای همجوار منعقد شده است که با ورود محصولات این زارعان به کارخانه سیمای تولید درکارخانه قند مغان متحول خواهد شد.

گفتنی است کارخانه قند مغان یکی از بزرگترین کارخانه قند کشوروچهارم کارخانه خاورمیانه درشهرستان پارس آبادبوده واولین بهره برداری خود را درسال1361شروع کرده است.

+نوشته شده در یک شنبه 4 دی 1390برچسب:,ساعت14:47توسط شهرام آذروند | | نظر دهید




26هزار و 551 خانوار در پارس آباد مغان سرشماری شده است

وی با بیان اینكه، آمارگیران مسوولیت سنگین و حساسی دارند، از آنان خواست موارد خواسته شده و مورد انتظار را به نحو شایسته و بدون نقص و ایراد انجام دهند.

وی در ادامه افزود: به رغم نامساعد بودن شرایط جوی و برودت هوا، روند سرشماری در این منطقه مطلوب است.

وی، همكاری و مشاركت مطلوب شهروندان را در اجرای هرچه دقیق تر و كامل تر این طرح، بسیار حائز اهمیت دانست و اضافه كرد: آمار دقیق جمعیتی، پایه و زیربنای توسعه كشور در زمینه های مختلف است.

+نوشته شده در یک شنبه 4 دی 1390برچسب:,ساعت14:44توسط شهرام آذروند | | نظر دهید




نخستین گروه از پرندگان مهاجر در تالاب های پارس آباد فرود آمدند

محمد مجرد روز پنجشنبه در گفت و گو با ایرنا، افزود: همه ساله همزمان با سرد شدن هوا، هزاران قطعه از انواع پرندگان مهاجرآبزی و كنار آبزی كه اغلب گونه های نادر، كمیاب و حفاظت شده هستند، به لحاظ قرارگرفتن منطقه پارس آباد در مسیر مهاجرت و كوچ آنان و مساعد بودن شرایط آب و هوا و امكان تغذیه مناسب، برای زمستان گذرانی به تدریج وارد تالاب های این شهرستان می شوند.

وی، گفت: درنای خاكستری، قوی گنگ، قوی فریاد كش، پلیكان، غاز خاكستری، عروس غاز، انواع اردك، فاخته، زنگوله بال، خروس كولی معمولی از جمله پرندگان مهاجر هستند كه از ناحیه نیمكره شمالی به خصوص سیبری، وارد تالاب ها و آب های این شهرستان از جمله، تالاب های تپراق كندی، میل و مغان، سواحل رود ارس، دریاچه شهرك مغان و كانال های اصلی آبرسانی می شوند.

وی با بیان اینكه، فرود این پرندگان، زیبایی خاصی به مناظر تالاب ها و جاذبه های طبیعی منطقه می بخشد، ادامه داد: به لحاظ وضعیت مطلوب تالاب های این شهرستان از نظر تغذیه و امنیت، شاهد تخم گذاری و جوجه آوری اغلب پرندگان مهاجر خواهیم بود.

وی با اشاره به اینكه تالاب میل و مغان به لحاظ گستردگی و قرار گرفتن در منطقه مرزی و شكار ممنوع، پذیرای تعداد زیادی از پرندگان مهاجر است، گفت: برخی از این گونه ها عبوری بوده و پس از مدتی استراحت، به مهاجرت خود به سمت جنوب ادامه خواهند داد و بعضی نیز در اواخر اسفند ماه با گرم شدن هوا منطقه را ترك خواهند كرد.

تالاب سد میل و مغان در پارس آباد و درمنطقه گرمسیری شمال استان اردبیل واقع شده كه در میان تالاب های این استان بیشترین پرندگان مهاجر را در خود جای می‌دهد.

پارس آباد مغان 200 هزار نفر جمعیت دارد و در سواحل زیبای رودخانه ارس(آراز) واقع است.

+نوشته شده در یک شنبه 4 دی 1390برچسب:,ساعت14:42توسط شهرام آذروند | | نظر دهید

امروز دوشنبه، سیزدهم بهمن ماه پس از یک هفته رنج بیهوده و دیدار چهره‌های بیهوده تر، شخصیتهای مدرج، گذرنامه را گرفتم و برای چهارشنبه، جا رزرو کردم که گفتند چهار بعد از ظهر در فرودگاه حاضر شوید که هشت بعد از ظهر احتمال پرواز هست نشانهای از تحمیل مدرنیسم قرن بیستم، بر گروهی (که به قرن بوق تعلق دارند). گرچه هنوز از حال تا مرز، احتمالات ارضی و سماوی فراوان است اما به حکم ظاهر امور،عازم سفرم و به حکم شرع، در این سفر باید وصیت کنم. وصیت یک معلم که از هیجده سالگی تا امروز که در سی و پنج سالگی است، جز تعلیم کاری نکرده و جز رنج چیزی نیندوخته است، چه خواهد بود!؟ جز اینکه همه قرضهایم را از اشخاص و از بانکها با نهایت سخاوت و بیدریغی، تماماً واگذار کنم به همسرم که از حقوقم (اگر پس از فوت قطع نکردند) و حقوقش و فروش کتابهایم و نوشته‌هایم و آنچه دارم و ندارم، بپردازد که چون خود میداند، صورت ریزش ضرورتی ندارد.

همه امیدم به احسان است در درجه اول، و به دو دخترم در درجه دوم. و این که این دو را در درجه دوم آوردم، نه به خاطر دختر بودن آنها و اُمل بودن من است. به خاطر آن است که در شرایط کنونی جامعه ما، دختر شانس آدم حسابی شدنش بسیار کم است. که دو راه بیشتر در پیش ندارد و به تعبیر درست دو بیراهه: یکی، همچون کلاغ شوم در خانه ماندن و به قارقار کردن‌های زشت و نفرت بار احمقانه زیستن، که یعنی زن نجیب متدین؛ و یا تمام ارزشهای متعالیش در اسافل اعضایش خلاصه شدن، و عروسکی برای بازی ابله‌ها و یا کالایی برای بازار کسبه مدرن و خلاصه دستگاهی برای مصرف کالاهای سرمایه‌داری فرنگ شدن که یعنی زن روشنفکر متجدّد. و این هر دو یکی است، گرچه دو وجهه متناقض هم. اما وقتی کسی از انسان بودن خارج شود، دیگر چه فرقی دارد که یک جغد باشد یا یک چغوک. یک آفتابه شود یا یک کاغذ مستراح. مستراح شرقی گردد، یا مستراح فرنگی. و آن گاه در برابر این تنها دو بیراه‌هائی که پیش پای دختران است، سرنوشت دخترانی که از پدر محرومند تا چه حد میتواند معجزه‌آسا و زمانه شکن باشد، و کودکی تنها در این تند موج این سیل کثیفی که چنین پر قدرت به سراشیب باتلاق فرو میرود تا کجا میتواند برخلاف جریان شنا کند و مسیری دیگر را برگزیند؟

گرچه امیدوار هستم که گاه در روح‌های خارق العاده چنین اعجازی سر زده است. پروین اعتصامی از همین دبیرستان‌های دخترانه بیرون آمده، و مهندس بازرگان از همین دانشگاه‌ها، و دکتر سحابی از میان همین فرنگ رفته‌ها، و مصدق از میان همین دوله‌ها و سلطنه‌های «صلصال کالفخارمن حمامستون»، و اینشتین از همین نژاد پلید، و شوایتزر از همین اروپای قسی آدمخوار، و لومومبا از همین نژاد برده، و مهراوه پاک از همین نجس‌های هند و پدرم از همین مدرسه‌های آخوند ریز و به هرحال آدم از لجن و ابراهیم از آزر بُت تراش و ... محمد از خاندان بتخانه دار، به دل من امید می‌دهند که حساب‌های علمی مغز مرا نادیده انگارد و به سرنوشت کودکانم، در این لجنزار بت پرستی و بت تراشی که همه پرده دار بتخانه می‌پرورد، امیدوار باشم.

دوست می‌داشتم که احسان، متفکر، معنوی، پراحساس، متواضع، مغرور و مستقل بار آید. خیلی می ترسم از پوکی و پوچی موج نویها و ارزان فروشی و حرص و نوکر مابی این خواجه، تا شأن نسل جوان معاصر و عقده‌ها و حسدها و باد و بروت‌های بیخودی این روشنفکران سیاسی، که تا نیمه‌های شب منزل رفقا یا پشت میز آبجوفروشی‌ها، از کسانی که به هرحال کاری میکنند بد میگویند، و آنها را با فیدل کاسترو ومائو تسه تونگ و چه‌گوارا می‌سنجند و طبیعتاً محکوم می‌کنند، و پس از هفت هشت ساعت درگوشیهای انقلابی و کارتند و عقده گشایی‌های سیاسی، با دلی پر از رضایت از خوب تحلیل کردن قضایای اجتماعی که قرن حاضر با آن درگیر است، و طرح درست مسائل، آن چنان که به عقل هیچ کس دیگر نمیرسد، به منزل بر‌می‌گردند و با حالتی شبیه به چه‌گوارا و در قالبی شبیه لنین زیر کرسی میخوابند.

و نیز میترسم از این فضلای افواه الرجالی شود: از روی مجلات ماهیانه، اگزیستانسیالیست و مارکسیست و غیره شود و از روی اخبار خارجی رادیو و روزنامه، مفسر سیاسی و از روی فیلمهای دوبله شده به فارسی، امروزی و اروپایی، و از روی مقالات و عکسهای خبری مجلات هفتگی ونیز دیدن توریستهای فرنگی که از خیابان شهر می‌گذرند، نیهیلیست، و هیپی و آنارشیست، و یا نشخوار حرفهای بیست سال پیش حوزه‌های کارگری حزب توده، مارتیالیست و سوسیالیست چپ، و از روی کتابهای طرح نو «اسلام و ازدواج»، «اسلام و اجتماع»، «اسلام و جماع»،اسلام و فلان بهمان ... اسلام شناس و از روی مرده ریگ انجمن پرورش افکار دوران بیست ساله، روشنفکر مخالف خرافات و از روی کتاب چه میدانم، در باب کشورهای در حال عقب رفتن، متخصص کشورهای در حال رشد. و از روی ترجمه‌های غلط و بی‌معنی از شعر و ادب و موزیک و تئاتر و هنر امروز، صاحبنظر وراج چرند باف لفاظ ضد بشر هذیان گوی مریض هروئین گرای خنک، که یعنی، "ناقد" و شاعر نوپرداز...

و خلاصه، من به او«چه شدن» را تحمیل نمیکنم. او آزاد است. او خود باید خود را انتخاب کند. من یک اگزیستانسیالیست هستم، البته اگزیستانسیالیسم ویژه خودم، نه تکرار و تقلید و ترجمه که از این سه «ت» منفور همیشه بیزارم. به همان اندازه که از آن دوتای دیگر، تقی زاده و تاریخ.

از نصیحت نیز هم؛ از هیچ کس هیچ وقت نپذیرفته‌ام و به هیچ کس، هیچ وقت نصیحت نکرده‌ام. هر رشته‌ای را بخواهد میتواند انتخاب کند اما در انتخاب آن، ارزش فکری و معنوی باید ملاک انتخاب باشد، نه بازار داشتن و گران خریدنش. من می دانستم که به جای کار در فلسفه و جامعه شناسی و تاریخ اگر آرایش می‌خواندم یا بانکداری و یا گاوداری و حتی جامعه شناسی به دردبخور (آنچنان که جامعه شناسان نوظهور ما برآنند که فلان ده یا موسسه یا پروژه را «اتود» می‌کنند و تصادفاً به همان نتایج علمی می‌رسند که صاحبکار سفارش داده)، امروز وصیتنامه‌ام به جای یک انشاء ادبی، شده بود صورتی مبسوط، از سهام و املاک و منازل و مغازه‌ها و شرکتها و دم و دستگاهها که تکلیفش را باید معلوم میکردم و مثل حال، به جای اقلام، الفاظ ردیف نمیکردم اما بیرون از همه حرفهای دیگر، اگر ملاک را لذت جستن تعیین کنیم، مگر لذت اندیشیدن، لذت یک سخن خلاقه، یک شعر هیجان آور، لذت زیبایی‌های احساس و فهم، و مگر ارزش برخی کلمه‌ها از لذت موجودی حساب جاری یا لذت فلان قباله محضری کمتر است!؟ چه موش آدمیانی که فقط از بازی با سکه در عمر لذت می‌برند و چه گاو انسانهایی که فقط از آخور آباد و زیر سایه درخت چاق میشوند.

من اگر خودم بودم و خودم، فلسفه می‌خواندم و هنر. تنها این دو است که دنیا برای من دارد. خوراکم فلسفه و شرابم هنر و دیگر بس! اما من از آغاز متاهل بودم. ناچار باید برای خانواده‌ام کار میکردم و برای زندگی آنها زندگی می‌کردم. ناچار جامعه شناسی مذهبی و جامعه شناسی جامعه مسلمانان، که به استطاعت اندکم شاید برای مردمم کاری کرده باشم، برای خانواده گرسنه و تشنه و محتاج و بی‌کسم، کوزه آبی آورده باشم.

او آزاد است که یا خود را انتخاب کند و یا مردم را، اما هرگز نه چیز دیگری را، که جز این دو، هیچ چیز در جهان به انتخاب کردن نمی‌ارزد، پلید است، پلید فرزندم! تو میتوانی «هرگونه بودن» را که بخواهی باشی، انتخاب کنی. اما آزادی انتخاب تو در چهارچوب حدود انسان بودن محصور است. با هر انتخابی باید انسان بودن نیز همراه باشد و گرنه دیگر از آزادی و انتخاب، سخن گفتن بی معنی است، که این کلمات ویژه خدا است و انسان، و دیگر هیچ کس، هیچ چیز.

انسان بودن یعنی چه؟ انسان موجودی است که آگاهی دارد (به خود و جهان) و میآفریند (خود را و جهان را) و تعصب می‌ورزد و میپرستد و انتظار می‌کشد و همیشه جویای مطلق است. جویای مطلق. این خیلی معنی دارد. رفاه، خوشبختی، موفقیتهای روزمره زندگی و خیلی چیزهای دیگر به آن صدمه می‌زند. اگر این صفات را جز ذات آدمی بدانیم، چه وحشتناک است که می‌بینیم در این زندگی مصرفی و این تمدن رقابت و حرص و برخورداری همه دارد پایمال میشود. انسان در زیر بار سنگین موفقیت‌هایش دارد مسخ میشود، علم امروز انسان را دارد به یک حیوان قدرتمند بدل میکند. تو هرچه میخواهی باشی باش، اما... آدم باش.

اگر پیاده هم شده است سفر کن. در ماندن می‌پوسی هجرت کلمه بزرگی در تاریخ «شدن» انسانها و تمدنها است. اروپا را ببین. اما وقتی که ایران را دیده باشی، و گرنه کور رفته‌ای، کر باز گشته‌ای. آفریقا مصراع دوم بیتی است که مصراع اولش اروپا است در اروپا مثل غالب شرقی‌ها بین رستوران و خانه و کتابخانه محبوس ممان. این مثلث بدی است. این زندان سه گوش همه فرنگ رفته‌های ماست. از آن اکثریتی که وقتی از این زندان به بیرون می‌گشایند و پا به درون اروپا می‌گذارند، سر از فاظلاب شهر بیرون میآورند، حرفی نمیزنم که حیف از حرف زدن است! اینها غالباً پیرزنان و پیرمردان خارجی دوش و دختران خارجی گز فرنگی را با متن راستین اروپا عوضی گرفته‌اند. چقدر آدمهایی را دیده‌ام که بیست سال در فرانسه زندگی کرده‌اند و با یک فرانسوی آشنا نشده‌اند. فلان آمریکایی که به تهران میآید و از طرف مموشهای شمال شهر و خانوادههای قرتی لوس اشرافی کثیف عنتر فرنگی احاطه میشود، تا چه حد جوّ خانواده ایرانی و روح جاده شرقی و هزاران پیوند نامرئی و ظریف انسانی خاص قوم را لمس کرده است؟

اگر به اروپا رفتی، اولین کارت این باشد که در جائی اتاق بگیری که به خارجیها اتاق اجاره نمی‌دهند. در محله‌ایکه خارجیها سکونت ندارند. از این حاشیه مصنوعی بی‌مغز آلوده دور باش. با همه چیز در آمیز و با هیچ چیز آمیخته مشو. در انزوا پاک ماندن، نه سخت است و نه با ارزش. «کن مع الناس و لا تکن مع الناس» واقعاً سخن پیغمبرانه است.

«واقعیت، خوبی و زیبایی» در این دنیا جز این سه هیچ چیز دیگر به جستجو نمی ارزد، نخستین با اندیشیدن، علم. دومین با اخلاق، مذهب. و سومین با هنر، عشق، می تواند تو را از این هر سه محروم کند. یک احساساتی لوس سطحی هذیان گوی خنک. چیزی شبیه جواد فاضل، یا متین ترش نظام وفا، یا لطیف ترش لامارتینیا احمق ترش دشتی و کثیف ترش بلیتیس! ونیز می‌تواند تو را از زندان تنگ زیستن، به این هر سه دنیای بزرگ پنجره‌‌ای بگشاید و شاید هم ... دری و من نخستینش را تجربه کرده‌ام و این است که آنرا دوست داشتن نام کرده‌ام. که هم، همچون علم و بهتر از علم آگاهی بخشد وهم، همچون اخلاق روح را به خوب بودن می کشاند و خوب شدن وهم، زیبایی و زیبائی‌ها (که کشف میکند، که میآفریند، چقدر در همین دنیا بهشت‌ها و بهشتی‌ها) نهفته است. اما نگاه‌ها ودل‌ها همه دوزخی است، همه برزخی است و نمی‌بیند و نمی‌شناسد، کورند، کرند، چه آوازهای ملکوتی که در سکوت عظیم این زمین هست و نمی‌شنوند. همه جیغ و داد و غرغر و نق‌نق و قیل و قال و وراجی و چرت و پرت و بافندگی و محاوره.

وای که چقدر این دنیای خالی و نفرت بار برای فهمیدن و حس کردن سرمایه‌دار است، لبریز است. چقدر مایه‌های خدایی که در این سرزمین ابلیس نهفته است. زندگی کردن وقتی معنی می‌یابد که فن استخراج این معادن ناپیدا را بیا‌موزی و تو میدانی که چقدر این حرف با حرفهای ژید به ناتانائلش شبیه است، با آن متناقض است! تنها نعمتی که برای تو در مسیر این راهی که عمر نام دارد آرزو می کنم، تصادف با یکی دو روح خارق العاده، با یکی دودل بزرگ، با یکی دو فهم عظیم و خوب و زیباست. چرا نمی‌گویم بیشتر؟ بیشتر نیست! «یکی» بیشترین عدد ممکن است. دو را برای وزن کلام آوردم و نیست گرچه من به اعجاز حادثه‌یی، این کلام موزون را در واقعیت ناموزون زندگی‌ام به حقیقت داشتم، برخوردم (به هر دو معنی کلمه).

کویر را برای لمس کردن روحی که به میراث گرفته‌ام و به میراثت میدهم بخوان و آن دست خط پشت عکسم را که در پاسخ خبر تولدت فرستادم برای تنها و تنها (نصیحت) که در زندگیم مرتکب شده‌ام حفظ کن.

اما تو، سوسن ساده مهربان احساساتی زیبا شناس!منظم و دقیق و تو، سارای رند عمیق. عصیانگر مستقل! برای شما هیچ توصیه‌ای ندارم. در برابر این تندبادی که بر آینده پیش ساخته شما می‌وَزد، کلمات، که تنها امکاناتی است که اکنون در اختیار دارم، چه کاری میتوانند کرد؟ اگر بتوانید در این طوفان کاری کنید، تنها به نیروی اعجازگری است که از اعماق روح شما سَر زند، جوش کند و اراده‌ای شود مسلح به آگاهی‌ای مسلط بر همه چیز و نقاد هرچه پیش میآورند و دور افکننده هر لقمه‌ای که میسازند. چه سخت و چه شکوهمند است که آدمی خود طباخ غذاهای خویش باشد. مردم همه نشخوار‌کنندگانند و همه خورندگان آنچه برایشان پخته‌اند. دعوای امروز بر سراین است که لقمه کدام طباخی را بخورند. هیچ کس به فکر لقمه ساختن نیست. آنچه می‌خورند غذاهایی است که دیگران هضم کرده‌اند. وچه مهوع.

آن هم کی‌ها میسازند؟ رهبران روشنفکران امروز اجتماع ما. آنها که مدل نوین زن بودن شده‌اند. «هفده دی‌ایها» آزاد زنان! این تنها صفتی است که آنها موصوفات راسیتن آنند،آزاد از... عفت کلام اجازه نمی‌دهد. این چادرهای سیاه را، نه فرهنگ و تمدن جدید و نه رشد فکری و نه شخصیت یافتن واقعی و نه آشنایی با روح و بینش و مدنیّت اروپا، بلکه آجان و قیچی از سر اینان برداشت، بر اندام اینان درید و آنگاه نتیجه این شد که همان شاباجی خانم شد که بود، منتها به جای حنا بستن، گلمو میزند و به جای خانه نشستن و غیبت کردن، شب نشینی می‌کند و پاسور میزند. از خانه به خیابان منتقل شده است.هم اوست که فقط تنبانش را درآورده است و بس. یک ملا باجی، اگر ناگهان تنبانش را در آورد و یا به زور در آوردند چه تغییراتی در نگاه و احساس و تفکر و شخصیتش رخ خواهد داد؟ اما مسأله به همین سادگی‌ها نیست. زن روز آمار داده است که، از ۱۹۵۶ تا ۶۶ (ده سال) مؤسسات آرایش و مصرف لوازم آرایش در تهران پانصد برابر شده است و این تنها منحنی تصاعدی مصرف در دنیا، و در تاریخ اقتصاد است، ونیز تنها علت غائی همه این تجدد بازیها و مبارزه با خرافات و آزاد شدن نیمی از اندام اجتماع که تاکنون فلج بود، زندانی بود و از این حرفها ...اما اینها باز یک فضیلت را دارا‌یند، یعنی یک امتیاز بر رقبای املشان. چه گرفتاری عجیبی در قضاوت میان این دو صف متجانس متخاصم پیدا کرده‌ام. هر وقت آن «ملاباجی گشنیزخانم»ها را می‌بینم می‌گوییم باز هم آنها و هر وقت آن «جیگی جیگی ننه خانم»ها را می‌بینم می گویم باز هم اینها.

و اما تو همسرم، چه سفارشی میتوانم به تو داشت؟ تو که با از دست دادن من هیچ کس را در زندگی کردن از دست نداده‌ای. نه در زندگی، در زندگی کردن به خصوص بدان«گونه» که مرا می‌شناسی و بدان صفات که مرا میخوانی. نبودن من خلائی در میان داشتن‌های تو پدید نمیآورد، و با این حال که چنان تصویری از روح من در ذهن خود رسم کرده‌ای، وفای محکم و دوستی استوار و خدشه ناپذیرت به این چنین منی، نشانه روح پُر از صداقت و پاکی و انسانیت توست به هرحال، اگر در شناختن صفات اخلاقی و خصائل شخصیت انسانی من تو اشتباه کرده باشی، در این اصل هر دو هم عقیده‌ایم که: اگر من هم انسان خوبی بوده‌ام همسر خوبی نبوده‌ام، و من به هر حال، آنقدر خوب هستم که بدی‌های خویش را اعتراف کنم، و آنقدر قدرت دارم که ضعف‌هایم را کتمان نکنم و در شایستگی‌ام همین بس که خداوند با دادن تو، آنچه را به من نداده است، جبران کرده است و این است که اکنون احساس محتضر را ندارم. که با بودن تو میدانم که در حالیکه همچون یک محتضر وصیت می‌کنم، نبودن من، هیچ کمبودی را در زندگی کودکانم پدید نمیآورد و تنها احساسی که دارم همان است که در این شعر توللی آمده است که:

برو ای مرد برو چون سگ آواره بمیر

که وجود تو به جز لعن خداوند نبود

سایه شوم تو جز سایه ناکامی و یأس

بر سر همسر و گهواره فرزند نبود

از طرف مالی تنها یادآوری است که به حساب خودم آنچه را از پول خود در هنگام زلزله خرج کردم از حساب شماره ۲ بانک تعاونی و توزیع برداشت کرده‌ام و البته دلم از اینکار چرکین بود و قصد داشتم در عید امسال که قرضی می کنم یا چیزی می‌فروشم، برای پول منزل آن را مجدداً باز گردانم و امیدوارم تو این کار را بکنی.

آرزوی دیگرم این بود که یک سهم آب و زمین از کاهه بخرم به نام مادرم وقف کنم و درآمدش صرف هزینه تحصیل شاگردان ممتاز مدرسه این ده شود که سبزوار تحصیلاتشان را تا سیکل یا دیپلم ادامه دهند (که ماهی پنجاه تومان برای هر محصل در ماههای تحصیلی که نه ماه است، یعنی سالی چهارصد و پنجاه تومان برای هر فرد و بنابراین سالی سه محصل می‌توانند از این بابت درس بخوانند البته با کمکهای اضافی من و خانواده خودش)

کار سوم اینکه، جمعی از شاگردان آشنایم، همه حرفها و درسهای چهار سال دانشکده را جمع و تدوین کنند و منتشر سازند که بهترین حرفهای من در لابه‌لای همین درسهای شفاهی و گفت و شنود‌های متفرقه نهفته است... و نیز کنفرانسهای دانشگاهیم جداگانه و نوشته‌های ادبیم در سبک کویر جدا و نوشته‌های پراکنده فکری و تحقیقیم جدا، و آنچه در اروپا نوشته‌ام جمع آوری شود و نگهداری تا بعدها که انشاالله چاپ شود. و شعرهایم همه به دقت جمع آوری شود و سوزانده شود که نماند مگر «قوی سپید» و «غریب راه» و«در کشور» و «شمع زندان» و درسهای اسلام شناسی از «سقیفه به بعد»، با «امت و امامت» در ارشاد و کنفرانسهای مربوط به حضرت علی و علت تشیع ایرانیان و دیالکتیک پیدایش فرق در اسلام و هرچه به این زمینه‌ها میاید ازجمله «بیعت» در کانون مهندسین و «علی حقیقتی بر گونه اساطیر» و... همه دریک جلد به نام جلد دوم اسلام شناسی تحت عنوان «امت و امامت» تدوین شود.

اگر مترجمی شایسته پیدا شد متن مصاحبه مرا با گیوز به فارسی ترجمه کند درباره این آثار بخصوص کتاب desalienation des societes musu lmanes مرا وهمچنین مقاله خارجی sociologie d' initiation مرا که با چهار جامعه شناس تحقیق کرده‌ایم و «اوت زتود» چاپ کرده است. کتاب L' ange solitaire را دلم نمیخواهد ترجمه کنند. کار گذشته‌ای و رفته‌ای است.

همه التماس‌هایت را از قول من نثار... عزیزم کن، که آنچه را از من جمع کرده و درباره‌ام نوشته، از چاپش منصرف شود که خیلی رنج میبرم. از دوستانم که در سالهای اخیر به علت انزوایی که داشتم، و خود معلول حالت روحی و فشار طاقت شکن فکری و عصبی بود، از من آزرده شده‌اند، پوزش میطلبم و امیدوارم بدانند که دوری از آنها نبود، گریز به خودم بود و این دو یکی نیست.

کتاب «کویر» را با اتمام آخرین مقاله و افزودن «داستان خلقت» یا «درد بودن» (پس از پاکنویسی) تمام کنید و منتشر سازید. مقدمه‌اش تنها نوشته عین‌القضا است. و در اولین صفحه‌اش این جمله توماس ولف: «نوشتن برای فراموش کردن است نه به یاد آوردن».

در پایان این حرفها برخلاف همیشه احساس لذت و رضایت میکنم که عمرم به خوبی گذشت. هیچ وقت ستم نکردم. هیچوقت خیانت نکردم و اگر هم به خاطر این بود که امکانش نبود، باز خود سعادتی است. تنها گناهی که مرتکب شده‌ام، یکبار در زندگیم بود، که به اعوای نصیحت‌گران بزرگتر و به فن کلاه‌گذاری سَرِ خدا، در هیجده سالگی، اولین پولی که پس از هفت هشت ماه کار یکجا حقوق مرا دادند، و پولی که از مقاله نویسی جمع کرده بودم، پنج هزار تومان شد، و چون خرجی نداشتم، گفتند به بیع و شرط بده. من هم از معنی این کثافتکاری بی خبر، خانه کسی را گرو کردم، به پنج هزار تومان و به خودش اجاره دادم ماهی صد تومان. و تا پنج شش ماه، ماهی صد تومان ربح پولم را به این عنوان میگرفتم و بعد فهمیدم که برخلاف عقیده علما و مصلحین دنیا، این یک کار پلیدی است و قطعش کردم واصل پولم را هم به هم زدم، اما لکه چرکش هنوز بر زلال قلبم هست و خاطرهاش بوی عفونت را از عمق جانم بلند میکند و کاش قیامت باشد و آتش آن شعله‌ها بسوزاندش و پاکش کند. و گناه دیگرم که به خاطر ثوابی مرتکب شدم و آن مرگ دوستی بود که شاید میتوانستم مانع شوم کاری کنم که رخ ندهد نکردم، گرچه نمیدانستم که به چنین سرنوشتی میکشد و نمیدانم چه باید میکردم؟ در این کار احساس پلیدی نمی‌کنم، اما ده سال تمام، گداخته‌ام و هر روز هم بدتر میشود و سخت تر. و اگر جرمی بوده است، آتش مکافاتش را دیده‌ام و شاید بیش از جرم. و جز این اگر انجام ندادن خدمتی یا دست نزدن به فداکاری گناه نباشد، دیگر گناهی سراغ ندارم و خدا را سپاس میگذارم که عمر را به خواندن و نوشتن و گفتن گذراندم که بهترین «شغل» را در زندگی، مبارزه برای آزادی مردم و نجات ملتم میدانستم و اگر این دست نداد بهترین شغل یک آدم خوب، معلمی است و نویسندگی و من از هیجده سالگی کارم این هر دو.

و عزیزترین و گرانترین ثروتی که می‌توان بدست آورد، محبوب بودن و محبتی، زاده ایمان، و من تنها اندوخته‌ام این و نسبت به کارم و شایستگیم ثروتمند، و جز این هیچ ندارم و امیدوارم این میراث را فرزندانم نگاه دارند و این پول را به ربح دهند و ربای آنرا بخورند که، حلال‌ترین لقمه است و حماسه‌ام اینکه، کارم گفتن و نوشتن بود و یک کلمه را در پای خوکان نریختم. یک جمله را برای مصلحتی حرام نکردم و قلمم همیشه میان «من» و «مردم» در کار بود و جز دلم یا دماغم کسی را و چیزی را نمی‌شناخت و فخرم اینکه، در برابر هر مقتدرتر از خودم، متکبرترین بودم و در برابر هر ضعیف تراز خودم، متواضعترین.

وآخرین وصیتم به نسل جوانی که وابسته آنم، و از آن میان به خصوص روشنفکران و از این میان بالاخص شاگردانم که هیچ وقت جوانان روشنفکر همچون امروز نمی‌توانسته‌اند به سادگی، مقامات حساس و موفقیتهای سنگین به دست آورند، اما آنچه را در این معامله از دست می‌دهند، بسیار گرانبهاتر از آن چیزی است که به دست میآورند. و دیگر این سخن یک لاادری فرنگی که در ماندن من سخت سهیم بوده است که «شرافت مرد همچون بکارت یک زن است. اگر یکبار لکه‌دار شد دیگر هیچ چیز جبرانش را نمیتواند». و دیگر اینکه نخستین رسالت ما کشف بزرگترین مجهول غامضی است که از آن کمترین خبری نداریم و آن «متن مردم» است و پیش از آن که به هر مکتبی بگرویم باید زبانی برای حرف زدن با مردم بیاموزیم و اکنون گـُنگیم. ما از آغاز پیدایش‌مان زبان آنها را از یاد برده‌ایم و این بیگانگی، قبرستان همه آرزوهای‌مان و عبث کننده همه تلاشهای ماست.

و آخرین سخنم به آنها که به نام روشنفکری، گرایش مذهبی مرا ناشناخته و قالبی می‌کوبیدند اینکه:

دین چو منی گزاف و آسان نبود

روشنتر از ایمان من ایمان نبود

در دهر چو من یکی و آن هم مؤمن

 

پس در همه دهر یک بی ایمان نبود

ایمان در دل من، عبارت از آن سیر صعودیی است که، پس از رسیدن به بام عدالت اقتصادی، به معنای علمی کلمه، و آزادی انسانی، به معنای غیر بوروژازی اصطلاح، در زندگی آدمی آغاز میشود.

+نوشته شده در جمعه 2 دی 1390برچسب:,ساعت11:51توسط شهرام آذروند | | نظر دهید

 

 

بودجه بندی و سرفصلهای سوالات کارشناسی ارشد رشته مدیریت دولتی

توجه : بودجه بندی فوق نظر سازمان سنجش نمی باشد و بر اساس جمع بندی سایت مدیر تهیه گردیده است . لذا توصیه می شود از آن بطور کمکی استفاده نموده و از تکیه ی مطلق بر این بودجه بندی خودداری نمایید .

ردیف

مبحث

تعداد تقریبی سوال

درصد

زبان عمومی و تخصصی

1

Grammar & Vocabulary

8

27%

2

Close Test

4

13%

3

Coprehension

18

60%

تئوریهای مدیریت

1

رهبری

6

15%

2

منابع انسانی

8

20%

3

سازماندهی

5

13%

4

تجزیه و تحلیل

5

13%

5

رفتار سازمانی (به جز مباحث سایر سرفصلها)

4

10%

6

برنامه ریزی

3

7%

7

گروه و تیم

2

5%

8

خلاقیت و نوآوری

1

3%

9

فرهنگ

1

3%

10

مدیریت استراتژیک

1

2%

11

تئوری سازمان

1

2%

12

سایر مباحث

3

7%

اقتصاد کلان

1

شیوه انجام فعالیتهای اقتصادی

1-0

3-0%

2

حسابداری ملی و شاخص قیمتها

5

16%

3

مدلهای تعیین درآمد ملی تعادلی و سیاست مالی

2

7%

4

بازار پول و سیاستهای پولی

3

10%

5

تعادل در بازارهای پول

2

7%

6

نظریه های مصرف و سرمایه گذاری

2

7%

7

نظریه های تورم و بیکاری

1

3%

اقتصاد خرد

1

عرضه ، تقاضا و تعادل

1

3%

2

کشش

3

10%

3

نظریه های رفتار مصرف کننده

3

10%

4

نظریه های رفتار تولید کننده

2

7%

5

هزینه

2

6%

6

بازار رقابت کامل

3

10%

7

بازار انحصار فروش

1

3%

ریاضیات

1

مجموعه ها

1-0

2-0%

2

تابع

4

10%

3

ماتریس

1

2%

4

وابستگی خطی

1

2%

5

بسط دو جمله ای

1-0

2-0%

6

حد و پیوستگی

3

7%

7

مشتق و دیفرانسیل

5

13%

8

انتگرال

4-3

10-7%

9

توابع دو یا سه متغیره

5

13%

10

غیره

1

2%

آمار

1

آمار توصیفی

1

2%

2

شاخصهای مرکزی پراکندگی،چولگی و کشیدگی

6

15%

3

نظریه احتمال

4

10%

4

متغیر تصادفی، تابع احتمال و تابع توزیع

2

5%

5

توزیعهای گسسته و پیوسته

1

2%

6

برآورد نقطه ای و فاصله ای

1

2%

7

فرضیه های آماری

1-0

2-0%

8

رگرسیون

1

2%

مالیه عمومی

1

اصول مالیات

2

 

2

انواع مالیات

3

 

3

سیاست پولی و مالی

2

 

4

هزینه و قروض

2

 

5

طریقه اصول مالیات

3

 

6

سایر مباحث

2

 

بودجه

1

مراحل تهیه بودجه

4

 

2

انواع بودجه

7

 

3

بخش عمومی و خصوصی

2

 

4

سیاست کسری بودجه

1

 

5

سایر مباحث

2

 

حسابداری دولتی

1

انواع حسابداری مستقل

4

 

2

کلیات حسابداری دولتی

9

 

3

مساله

7

 

4

GSP

4

 

5

درآمد هزینه

5

 

6

سایر مباحث

1

 

 


+نوشته شده در جمعه 2 دی 1390برچسب:,ساعت11:33توسط شهرام آذروند | | نظر دهید

صفحه قبل 1 ... 6 7 8 9 10 ... 12 صفحه بعد