Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


شهرام آذروند

هرگز مرتکب این اشتباه نمی شوم، که با کسانی که برای نظراتشان اهمیتی قائل نیستم، بحث کنم! یاد گرفته ام که : 1. با احمق بحث نکنم و بگذارم در دنياي احمقانه خويش خوشبخت زندگي کند. 2. با وقيح جدل نکنم چون چيزي براي از دست دادن ندارد و روحم را تباه مي کند . 3. از حسود دوري کنم چون حتي اگر دنيا را هم به او تقديم کنم باز هم از من بيزار خواهد بود . 4. تنهايي را به بودن در جمعي که به آن تعلق ندارم ترجيح دهم. . . . اگر نمی توانی شاهراه باشی، كوره راه باش. اگر نمی توانی خورشید باشی، ستاره باش. كمیت نشانگر پیروزی یا ناكامی تو نیست. هر آنچه هستی، باش.

+نوشته شده در یک شنبه 30 بهمن 1390برچسب:,ساعت13:59توسط شهرام آذروند | |

يادم باشد حرفی نزنم كه دلي بلرزد


يادم باشد كه همه دل و احساس دارند و تنها دل ما دل نيست


يادم باشد جواب كين را با كمتر از مهر و محبت ندهم ، دو رنگي را با كمتر از صداقت جواب ندهم


يادم باشد به دوستانم خيانت نكنم ، راز آنها را فاش نكنم و در غياب آنها جز به نيكي سخني نگويم

يادم باشد با تمام وجود مهرم را ، عشقم را به آنان كه منتظر محبت من هستند ابراز كنم

يادم باشد دوست بدارم تا دوستم بدارند ، محبت كنم تا محبت ببينم

يادم باشد اميد را در دل تمام كساني كه با آنها ارتباط دارم تقويت كنم

يادم باشد براي درس گرفتن و درس دادن به دنيا آمده ام نه براي تكرار اشتباهات گذشتگان و گذشته ي خود


يادم باشد از چشمه درس خروش و از آسمان درس پاك زيستن بگيرم

يادم باشد راست بگويم و از راستي نترسم و به دوستانم دروغ نگويم

يادم باشد در برابر فريادها سكوت كنم و بر سياهي نور بپاشم

يادم باشد هميشه دست محبت را من پيش بياورم

يادم باشد مرهمي براي دلهاي شكسته باشم

يادم باشد باشد زندگي را دوست داشته باشم

يادم باشد بين آدمها نفاق نيفكنم

يادم باشد كه انسان هستم پس انسان بمانم

+نوشته شده در یک شنبه 30 بهمن 1390برچسب:,ساعت12:50توسط شهرام آذروند | |


ببین تمام من شدی
اوج صدای من شدی
بت منی‌، شکستمت
وقتی‌ خدای من شدی
ببین به یک نگاه تو
تمام من خراب شد
چه کردی با سراب من
که قطره قطره آب شد
به ماه بوسه میزنم
به کوه تکیه می‌کنم
به من نگاه کن ببین
به عشق تو چه می‌کنم؟
به ماه بوسه میزنم
به کوه تکیه می‌کنم
به من نگاه کن ببین
به عشق تو چه می‌کنم؟
منو به دست من بکش
به نام من گناه کن
اگر من اشتباهتم
همیشه اشتباه کن
نگو به من گناه تو
به پای من حساب نیست
که از تو آرزوی من
به جز همین عذاب نیست
هنوز می‌‌پرستمت
هنوز ماه من تویی
هنوز مومنم به این
تنها گناه من تویی
به ماه بوسه میزنم
به کوه تکییه می‌کنم
به من نگاه کن ببین
به عشق تو چه می‌کنم ؟
به ماه بوسه میزنم
به کوه تکییه می‌کنم
به من نگاه کن ببین
به عشق تو چه می‌کنم ؟
سراب رد پای تو

سراب رد پای تو، کجای جاده پیدا شد؟
کجا دستاتو گم کردم، که پایان من اینجا شد؟
کجای قصه خوابیدی، که من تو گریه بیدارم
که هر شب هُرم دستاتو، به آغوشم بدهکارم
تو با دلتنگیای من، تو با این جاده هم دستی
تظاهر کن ازم دوری، تظاهر می کنم هستی
تو آهنگ سکوت تو، به دنبال یه تسکینم
صدایی تو جهانم نیست، فقط تصویر می بینم
یه حسی از تو در من هست، که می دونم تورو دارم
واسه برگشتنت هرشب، درارو باز می زارم
سراب رد پای تو، کجای جاده پیدا شد؟
کجا دستاتو گم کردم، که پایان من اینجا شد؟
کجای قصه خوابیدی، که من تو گریه بیدارم؟
که هر شب هُرم دستاتو، به آغوشم بدهکارم
تو با دلتنگیای من، تو با این جاده هم دستی
تظاهر کن ازم دوری، تظاهر می کنم هستی
...


من از تو

من از تو راه برگشتى ندارم
تو از من نبض دنیامو گرفتی
تمام جاده ها رو دوره کردم
تو قبلا رد پاهامو گرفتی
من از تو راه برگشتى ندارم
به سمت تو سرازیرم همیشه
تو میدونى اگه از من جدا شى
منم که سمتِ تو میرم همیشه
من از تو راه برگشتى ندارم
به سمت تو سرازیرم همیشه
تو میدونى اگه از من جدا شى
منم که سمتِ تو میرم همیشه
مسیر جاده بازه روبم اما
برای دل بریدن از تو میره

باور نداره
اگه مرد سفر باشه نمیره
من از تو راه برگشتى ندارم
به سمت تو سرازیرم همیشه
تو میدونى اگه از من جدا شى
منم که سمتِ تو میرم همیشه
خودم گفتم یه راه رفتی هست
خودم گفتم ولی باور نکردم
دارم میرم که تو فکرم بمونی
دارم میرم دعا کن بر نگردم

دنیای این روزای من

دنیای این روزای من، هم قد تن پوشم شده
اینقدر دورم از تو که، دنیا فراموشم شده
دنیای این روزای من، درگیر تنهایی شده
تنها مدارا می کنیم، دنیا عجب جایی شده
هرشب تو رویای خودم، آغوشتو تن می کنم
آینده ی این خونه رو، با شمع روشن می کنم
هرشب تو رویای خودم، آغوشتو تن می کنم،
آینده ی این خونه رو، با شمع روشن می کنم
در حسرت فردای تو، تقویمم و پر می کنم
هر روز این تنهایی رو فردا تصور می کنم
هم سنگ این روزای من، حتی شبم تاریک نیست
اینجا بجز دوری تو، چیزی به من نزدیک نیست
هرشب تو رویای خودم آغوشتو تن می کنم،
آینده ی این خونه رو با شمع روشن می کنم
هر شب تو رویای خودم آغوشتو تن می کنم،
آینده ی این خونه رو با شمع روشن می کنم
دنیای این روزای من، هم قد تن پوشم شده،
اینقدر دورم از تو که دنیا فراموشم شده
دنیای این روزای من، درگیر تنهایی شده
تنها مدارا می کنیم، دنیا عجب جایی شده
...

سلول بی مرز

غربت یه دیواره، بین تو ودستام
یک فاجعه است وقتی‌، تنها تو رو می‌خوام
غربت یه تعبیره، از خواب یک غفلت
تصویری از یک کوچ، در آخرین قسمت
وقتی‌ ازم دوری ، از سایه می‌‌ترسم
حتی من اینجا ،از همسایه می‌‌ترسم
غربت برای ما ،مثل یه تعلیقه
یه راه طولانی‌ ،روی لب تیغه
این حس آزادی، اینجا نمی ارزه
زندون بی‌ دیوار ، سلول بی‌ مرز
این حس آزادی، اینجا نمی ارزه
زندون بی‌ دیوار ، سلول بی‌ مرز
وقتی‌ ازم دوری، شب نقطه چین می‌شه
دیوار این خونه ، دیوار چین می‌شه
وقتی‌ ازم دوری ، از زندگی‌ سیرم
دنیا رو با قلبت ، اندازه میگیرم
این حس آزادی، اینجا نمی ارزه
زندون بی‌ دیوار ، سلول بی‌ مرزه
این حس آزادی، اینجا نمی ارزه
زندون بی‌ دیوار ، سلول بی‌ مرزه
غربت یه دیواره، بین تو و دستام
یک فاجعه است وقتی‌، تنها تو رو می‌خوام
غربت یه تعبیره، از خواب یک غفلت
تصویری از یک کوچ، در آخرین قسمت
وقتی‌ ازم دوری ، از سایه می‌‌ترسم
حتی من اینجا ،از همسایه می‌‌ترسم
غربت برای ما ،مثل یه تعلیق
یه راه طولانی‌ ،روی لبه تیغه
این حس آزادی، اینجا نمی ارزه
زندون بی‌ دیوار ، سلول بی‌ مرز
این حس آزادی، اینجا نمی ارزه
زندون بی‌ دیوار ، سلول بی‌ مرز


شکنجه گر

رو به تو سُجده میکنم دری به کعبه باز نیست
بس که طواف کردمت مرا به حج نیاز نیست
به هر طرف نظر کنم نماز من نماز نیست
مرا به بند می کشی از این رهاترم کنی
زخم نمیزنی به من
که مبتلاترم کنی
از همه توبه میکنم
بلکه تو باورم کنی
قلب من از صدای تو چه عاشقانه کوک شد
تمام پرسه های من کنار تو سلوک شد
عذاب میکشم ولی عذاب من گناه نیست
وقتی شکنجه گر تویی شکنجه اشتباه نیست
قلب من از صدای تو چه عاشقانه کوک شد
تمام پرسه های من کنار تو سلوک شد
عذاب میکشم ولی عذاب من گناه نیست
وقتی شکنجه گر تویی شکنجه اشتباه نیست
قیصر

این روزا گوزن و سر نمی برن،
می شکنن شاخشو میفرستن تو باغ
این روزا طاقو نمیریزن سرش
سر گله شونو می کوبن به طاق
آخر نمایشا عوض شده
همه نقش همو بازی می کنن
اونایی که چشمشون به قدرته،
هم پیاله هاشو راضی می کنن
نمی دونم اگه برگردیم عقب
دل طوقی واسه کی پر می زنه؟
اگه فرمونو یه شب دوره کنن
چندتا چاقو پشت قیصر میزنه؟
نمی دونم اگه برگردیم عقب
داش آکل به عشق کی سر می کنه؟
اگه رستمو ببینه روی خاک
پشتشو بازم به خنجر میکنه؟
پای روضه ی خودت گریه نکن
وقتی گریه ننگ مردونگیه
دوره ای که عاقلاش زنجیرین
سوته دل شدن یه دیوونگیه
این روزا دوره ی غیرت کشیه
کی میدونه قیصر این روزا کجاست؟
بُکشی و نکشی، می کُشنت
اینجا بازارچه ی آق منگُلیاست
...

اینجا چراغی روشنه

هـر جا چراغی روشنه از ترس تنها بودنه
ای ترس تنهایی من ، اینجا چراغی روشنه
اینجا یکی از حس شب احساس وحشت میکنه
هر روز از فکر سقوط با کوه صحبت میکنه
جایی که من تنها شدم شب قبله گاه آخره
اینجا تو این قطب سکوت کابوس ، طولانی تره
من ماه میبینم هنوز ، این کور سوی روشنو
اینقدر سو سو میزنم شاید یه شب دیدی منو
هـر جا چراغی روشنه از ترس تنها بودنه
ای ترس تنهایی من ، اینجا چراغی روشنه
اینجا یکی از حس شب احساس وحشت میکنه
هر روز از فکر سقوط با کوه صحبت میکنه

+نوشته شده در یک شنبه 30 بهمن 1390برچسب:,ساعت11:56توسط شهرام آذروند | |

 

I haven't ever really found a place that I call home
I never stick around quite long enough to make it
I apologize that once again I'm not in love
But it's not as if I mind
that your heart ain't exactly breaking

It's just a thought, only a thought

But if my life is for rent and I don't learn to buy
Well I deserve nothing more than I get
Cos nothing I have is truly mine

I've always thought
that I would love to live by the sea
To travel the world alone
and live more simply
I have no idea what's happened to that dream
As there's really nothing left here to stop me

It's just a thought, only a thought

But if my life is for rent and I don't learn to buy
Well I deserve nothing more than I get
Cos nothing I have is truly mine


While my heart is a shield and I won't let it down
While I am so afraid to fail so I won't even try
Well how can I say I'm alive

But if my life is for rent and I don't learn to buy
Well I deserve nothing more than I get
Cos nothing I have is truly mine

But if my life is for rent and I don't learn to buy
Well I deserve nothing more than I get
Cos nothing I have is truly mine

Coz nothing I have is truly mine
Coz nothing I have is truly mine
Coz nothing I have is truly mine

+نوشته شده در شنبه 29 بهمن 1390برچسب:,ساعت10:13توسط شهرام آذروند | |

جمعه ی ساکت
جمعه ی متروک
جمعه ی چون کوچه های کهنه ‚ غم انگیز
جمعه ی اندیشه های تنبل بیمار
جمعه ی خمیازه های موذی کشدار
جمعه ی بی
انتظار
جمعه ی تسلیم
خانه ی خالی
خانه ی دلگیر
خانه ی دربسته بر هجوم جوانی
خانه ی تاریکی و تصور خورشید
خانه ی تنهایی و تفأل و تردید
خانه ی پرده ‚ کتاب ‚ گنجه ‚ تصاویر
آه چه آرام و پر غرور گذر داشت
زندگی من چو جویبار غریبی
در دل این جمعه های ساکت متروک
در دل این خانه های خالی دلگیر
آه چه آرام و پر غرور گذر داشت …

+نوشته شده در شنبه 29 بهمن 1390برچسب:,ساعت10:10توسط شهرام آذروند | |

ای شبیه پیمبران مهدی (عج) ای امید همه جهان مهدی (عج)
ای گل یاس آل پیغمبر آخرین مرد دودمان مهدی (عج)
در زمانه بقیة الهی قائم و صاحب الزمان مهدی (عج)
توکه خلقی در انتظارت هست زچه روگشته ای نهان مهدی(عج)
در بیابان چو رهنمایی تو قافله سالار کاروان مهدی (عج)
عشق روی تو عالمی دارد یار و محبوب عاشقان مهدی (عج)
درکویری که آب پیدا نیست ای تو سقای تشنگان مهدی (عج)
مخزن گنج و راز پنهانی قلۀ اوج بیکران مهدی (عج)
ای توخورشید پاک ونورانی مه زیبای آسمان مهدی (عج)
شب چودر آسمان نظر فکنم رد پایت به کهکشان مهدی (عج)
غیبتت گرچه گشت ه طولانی نروی از دل و زجان مهدی (عج)
روشنی بخش هر دل تاری ساکن قلب شیعیان مهدی (عج)
من چه گویم زوصف آن مولا که بود سرور جهان مهدی (عج)
لایق وصف تو نه من باشم که زبان الکن است ازآن مهدی(عج)
گشته ورد زبان هر ذاکر نام پاکت به هربیان مهدی (عج)
هرزمان محفلی شود برپا ذکر نامت به هرمکان مهدی (عج)
ای سوار عرب که می آیی اول از مکه آن زمان مهدی (عج)
لحظه انتظار نزدیک است آید آن روز بی گمان مهدی (عج)
تابه شمشیرعدل وداد آن روز بشکنی پشت ظالمان مهدی (عج)
همه مستضعفان کنی دلشاد بستانی چو دادشان مهدی (عج)
هرچه محکم توواژگون سازی کاخ ظلم ستمگران مهدی (عج)
ای که با قدرت خداوندی بشکنی ناو و ناوگان مهدی (عج)
سیصد وسیزده تن از خوبان اولین خیل یاوران مهدی (عج)
گرچه ب اشد سلاح یا رانت نیزه و تیر و هم کمان مهدی (عج)
پرکنی شرق وغرب عالم را از عدالت همه جهان مهدی (عج)
کینه در دل گرفته اند از تو زین سبب جمله دشمنان مهدی(عج)
هرکه باور ندارد این معنی باشد از جمله ابلهان مهدی (عج)
روی تودر کجا توان دیدن مسجد سهله ،جمکران مهدی (عج)
توبه بطحا و کوه رضوایی یا زمینی به غیر آن مهدی (عج)
یا مکانت جزیره خضراست بین دریای بیکران مهدی (عج)
هرکجایی به جان سلامت باش همه بهرت دعا کنان مهدی (عج)
سروجانم فدای آن مه رو به فدای توانس و جان مهدی (عج)
دست حاجت برآورم سویت اشک شوقم به دیدگان مهدی (عج)
چه شود گربه من نمایانی رخ زیبای مه نشان مهدی (عج)
از تودارم امیدی از بخشش که چنین کردم و چنان مهدی (عج)
من حمیدم که بس گنهکارم گشته اینک چوشاعران مهدی(عج)
گشته ام از غمت چوبوتیمار تو بیا وز غمم رهان مهدی (عج)
خسته از رنج روزگارانم الامان الامان امان مهدی (عج)
دارم اندر درون دل دردی نتوانم کنم بیان مهدی (عج)
تا شفایم دهی بگویم شعر نیمه شب تا سحرگهان مهدی (عج)

+نوشته شده در شنبه 29 بهمن 1390برچسب:,ساعت10:2توسط شهرام آذروند | |

گيـريم كه سلام ...
بـه فرض كه حالـت رابپـرسم!
سراغت را بگیـرم !بـودنت را گـدایی کنم !
چـه فرقــی میـکنـد ؟! وقتی آن گونـه هستـی کـه نبایـد بـاشی...

+نوشته شده در شنبه 29 بهمن 1390برچسب:,ساعت10:1توسط شهرام آذروند | |

باتو،همه ی رنگهای این سرزمین مرا نوازش می کند
باتو،آهوان این صحرا دوستان همبازی من اند
باتو،کوه ها حامیان وفادارخاندان من اند
باتو،زمین گاهواره ای است که مرا در آغوش خود می خواباند
ابر،حریری است که برگاهواره ی من کشیده اند
وطناب گاهواره ام را مادرم،که در پس این کوه هاهمسایه ی ماست در دست خویش دارد باتو،دریا با من مهربا نی می کند
باتو، سپیده ی هرصبح بر گونه ام بوسه می زند
باتو،نسیم هر لحظه گیسوانم را شانه می زند
باتو،من با بهار می رویم
باتو،من در عطر یاس ها پخش می شوم
باتو،من درشیره ی هر نبات میجوشم
باتو،من در هر شکوفه می شکفم
باتو،من درمن طلوع لبخند میزنم،درهر تندر فریاد شوق میکشم،درحلقوم مرغان عاشق می خوانم در غلغل چشمه ها می خندم،درنای جویباران زمزمه می کنم
باتو،من در روح طبیعت پنهانم
باتو،من بودن را،زندگی را،شوق را،عشق را،زیبایی را،مهربانی پاک خداوندی را می نوشم
باتو،من در خلوت این صحرا،درغربت این سرزمین،درسکوت این آسمان،درتنهایی این بی کسی،
غرقه ی فریاد و خروش وجمعیتم،درختان برادران من اند و پرندگان خواهران من اند وگلها کودکان من اند و اندام هر صخره مردی از خویشان من است و نسیم قاصدان بشارت گوی من اند وبوی باران،بوی پونه،بوی خاک،شاخه ها ی شسته، باران خورده،پاک،همه خوش ترین یادهای من،شیرین ترین یادگارهای من اند.
بی تو،من رنگهای این سرزمین را بیگانه میبینم
بی تو،رنگهای این سرزمین مرا می آزارند
بی تو،آهوان این صحرا گرگان هار من اند
بی تو،کوه ها دیوان سیاه و زشت خفته اند
بی تو،زمین قبرستان پلید و غبار آلودی است که مرا در خو به کینه می فشرد
ابر،کفن سپیدی است که بر گور خاکی من گسترده اند
وطناب گهواره ام را از دست مادرم ربوده اند و بر گردنم افکنده اند
بی تو،دریا گرگی است که آهوی معصوم مرا می بلعد
بی تو،پرندگان این سرزمین،سایه های وحشت اند و ابابیل بلایند
بی تو،سپیده ی هر صبح لبخند نفرت بار دهان جنازه ای است
بی تو،نسیم هر لحظه رنج های خفته را در سرم بیدار میکند
بی تو،من با بهار می میرم
بی تو،من در عطر یاس ها می گریم
بی تو،من در شیره ی هر نبات رنج هنوز بودن را و جراحت روزهایی را که همچنان زنده خواهم ماند لمس می کنم.
بی تو،من با هر برگ پائیزی می افتم.بی تو،من در چنگ طبیعت تنها می خشکم
بی تو،من زندگی را،شوق را،بودن را،عشق را،زیبایی را،مهربانی پاک خداوندی رااز یاد می برم
بی تو،من در خلوت این صحرا،درغربت این سرزمین،درسکوت این آسمان،درتنهایی این بی کسی،نگهبان سکوتم،حجاب درگه نومیدی،راهب معبد خاموشی،سالک راه فراموشی ها،باغ پژمرده ی پامال زمستانم.

+نوشته شده در شنبه 29 بهمن 1390برچسب:,ساعت9:49توسط شهرام آذروند | |


متولدین فروردین ماه :
به سوی من بیا
تا تو را حس کنم
و دنیا خواهد دید
داستان عشقی سوزان را
که شعله اش در قلب من خواهى بود





به هنگام عاشقی گویی در دنیای شوالیه ها و پرنسس ها سر می کند.
قلبا عاشق است و در عشق پا بر جاست.





متولدین اردیبهشت ماه :
عشق را در چشمان من بنگر
چهره ی بر افروخته ام را ببین و عشق را حس کن
به صدای نفس های من گوش کن
و بشنو ترانه ی عشق را





عاشقی بی قرار است و کمرو ولی پر شهامت.
موسیقی بر او تاثیر فراوان دارد.





متولدین خرداد ماه :
با من به رویا بیا به رویای عشق
بیا تا بر فراز بلندترین کوه گام نهیم
بیا تا در ژرف ترین اقیانوس شنا کنیم
بیا تا به دورترین ستاره ها پر کشیم
بر عشق ما هیچ چیز ناممکن نیست





بهترین عاشق دنیاست و گفتارها و دل او پر ز رویاهای عاشقانه است.




متولدین تیر ماه :
بهشت هیچ است
در برابر گام برداشتن در کنار تو
در شبی زیبا
زیر نور ماه





دلی نازک و پر ز محبت دارد و از دل سوختن می هراسد.




متولدین مرداد ماه :
گویی خورشید گرمای خود را از دست داده است
و گل های سرخ عطری ندارند
و ستارگان دیگر نمی خوانند
آن گاه که چشم می گشایم و می بینم
با تو نیستم





عاشق پیشه است و بی عشق زندگی نمی کند.




متولدین شهریور ماه :
شاید به نظر برسد که عاشق نیستم
شاید به نظر برسد که نمی توانم عاشق باشم
شایى به نظر برسى که حتی نمی خواهم عاشق باشم
ولی نه در برابر عشقی مانند عشق من به تو
که تا آخرین لحظه عمر آن را در قلبم نگاه خواهم داشت
عشق او شعله ای کوچک ولی جاودان است و در پی عشقی حقیقی است.





متولدین مهر ماه :
با پر شورترین گفتارهای عاشقانه
با ماجراهای عاشقانه ای که خواهیم داشت
با فداکاری هایم در راه عشق به تو
خواهی دید که چگونه دوستت دارم





در امور عشقی ورزیده است و زندگی اش پر ز ماجراهای عاشقانه است . . .
زن متولد مهر عشق خود را در عمل نیز به اثبات می رساند.





متولدین آبان ماه :
در التهاب شنیدن ترانه ی گام های تو هستم
که به سوی من می آیی
و عاشقم بر انتظار آن لحظه که تو را در کنار خود حس کنم
دوستت دارم





هیجان عشق برای او زیبا و پر جاذبه است و در عشق صادق است.




متولدین آذر ماه :
نجوایی از سوی تو
نگاهی کوتاه از تو
لبخندی شیرین بر لبان زیبایت
و من خود را غرق در عشق می یافتم





خوش بین است و راستگو. شاید نگاهی شاعرانه به عشق داشته باشد.




متولدین دی ماه :
روزها ماه ها و سال ها می گذرند
و شاید هیچ چیز عوض نشود
جز من
که بیش از پیش عاشق گشته ام





شاید در ظاهر بی احساس باشد ولی قلبی گرم و پر ز عشق دارد.




متولدین بهمن ماه :
می خواهم آزاد زندگی کنم
بسان پرندگان مهاجر
ولی قفسی ساخته از عشق تو
جایی است که همواره رو به آن خواهم داشت





عشق خود را دیر ابراز می کنى و عاشق آزادی است. اولین عشق او قلبش را به تپش در می آورد و هرگز فراموش نخواهد شد.




متولدین اسفند ماه :
من آنی نیستم
که بی عشق زندگی را سر کنم
آن گاه که در رویایی عاشقانه هستم
و چشمانم را می گشایم
و عشق رویایی ام را در تو می بینم





در عشق بی نظیر است.جذاب و پر نشاط است.احساساتی و رویایی است.


+نوشته شده در پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:,ساعت13:36توسط شهرام آذروند | |


 
باتوجه به اهميت امنيت داده در فلش، جلوگيري از ويروسي شدن آن حائز اهميت است.

در ابتدا براي اين روش بايد مقدار فضاي خالي موجود در فلش را با يک فايل ساختگي ياDummy پر كنيم تا هيچ فايلي نتواند درون فلش ذخيره و ايجاد شود. البته اين روش زماني کارآمد است که كاربر مي‌خواهد از اطلاعات داخل فلش مموري خود استفاده نمايد و نيازي به فضاي خالي آن ندارد.

گفتني است، قبل از انجام اين کار نياز به دانستن ميزان فضاي خالي موجود در فلش وجود دارد و براي اين کار، كاربر بر روي درايو فلش راست کليک کرده و گزينه Properties را برگزيند و در پنجره باز شده ميزان دقيق فضاي خالي را ياداشت كند.

حال بايد در قسمت run فرمان Cmd را تايپ كرد و در اين قسمت توسط فرمان Fsutil يک فايل با حجم دلخواه ايجادكرده، بدين منظور فرمان fsutil file createnew F:IamDummy 1300594688 را وارد کرده و کليد Enter را فشار دهد.

كاربر بايد به جاي عدد مذکور ميزان فضاي خالي در فلش مموري خود و به جاي درايو F، درايوي را که معرف فلش مموري خود را وارد كنيد و منتظر بماند تا فايلي با نام Iamdummy با حجم مورد نظر ساخته شود. انتخاب اين نام دلخواه بوده و مي‌توان يک نام ديگر را برگزيد.

گفتني است، اگر كاربر دوباره ميزان فضاي خالي در فلش خود مشاهده کند، خواهد ديد كه عدد صفر نمايش داده مي‌شود و اين بدين معني است که حتي يک بيت هم فضاي خالي در فلش كاربر موجود نيست.

لازم به ذكر است كه كاربر بايد درون فلش خود يک فايل txt جديد ايجاد کند و متني را به اندازه يک کاراکتر درون آن تايپ و آن را ذخيره کند، مشاهده خواهد شد که با پيغام کمبود فضا مواجه مي‌شود و زماني که خطر مواجه با ويروس‌ها برطرف شد، مي‌توان فايل ساخته شده Iamdummy يا هر نام ديگر را از حافظه فلش پاک كند.

در ادامه به ارائه روشي ديگر مي‌پردازيم. برنامه ThumbScrew را دانلود کرده و در فلش ذخيره كنيد. اگر فلش را به سيستمي متصل کرده که احتمال آلودگي آن بالا است و كاربر نگران ويروسي شدن فلش خود مي‌باشد. برنامه را اجرا کرده و با راست کليک روي آيکون Read Only در اين راستا فلش كاربر فقط قابل خواندن مي‌شود.


+نوشته شده در دو شنبه 17 بهمن 1390برچسب:,ساعت13:34توسط شهرام آذروند | |

هميشه پاک‌کردن امن و صحيح اطلاعات از روي تلفن‌هاي همراه يکي از مشکلات و دغدغه‌هاي افراد هنگام فروش يا هديه‌کردن تلفن‌هاي همراه دست دوم بوده است كه همه افراد باتوجه به نوع تلفن همراه، زمينه کار و فعاليت تعداد زيادي شماره تلفن، انواع فايل‌هاي صوتي، تصويري، ويديويي، متن، صفحه گسترده و مانند آن را در گوشي تلفن همراه ذخيره كرده‌اند.

بر اين اساس گاه ديده مي‌شود افراد برنامه‌هاي مختلفي بر روي گوشي خود نصب کرده‌اند که شناسه کاربري و رمزهاي ايميل يا شبکه‌هاي اجتماعي روي آنها ذخيره شده است و حتي شايد كاربران نرم‌افزارهايي نصب کرده باشند که نام کاربري و رمز عبور تمام صورت‌حساب‌هاي اينترنتي و بانکي را هم روي تلفن همراه داشته باشند.

مهمترين موضوع در تعويض گوشي تلفن همراه، پاک‌کردن امن اطلاعات خصوصي و کاري شما از روي تلفن همراه قديمي است كه براين اساس معاونت اجتماعي پليس فتا ناجا با اعلام اين مطلب که رعايت اصول و تکنيک‌هاي امنيتي سبب حفظ اطلاعات اشخاص و مانع از انتشار آنها مي‌شود درباره نحوه پاک‌کردن اطلاعات با ارزش از روي تلفن‌هاي همراه مطرح در بازار راهنماي زير را به شهروندان ارائه مي‌دهد تا بتوانند از طريق تنظيمات تلفن‌همراه خود اين اطلاعات را بصورت صحيح پاک كنند.


تلفن همراه آي‌فون
- ابتدا با استفاده از آي‌تيونز نسخه پشتيباني از اطلاعات گوشي تهيه کنيد.

- به بخش تنظيمات (settings) برويد.

- از آنجا به General برويد.

- حالا به بخش Reset برويد.

- گزينه Erase All Content and Settings را انتخاب کنيد.

- از شما خواسته مي‌شود تا رمزعبورتان را براي انجام اين کار وارد کنيد.

- صبور باشيد، اين کار کمي وقت مي‌برد، پس از آن يک دستگاه پاکيزه و عاري از هرگونه اطلاعات شخصي خواهيد داشت.

تلفن‌هاي همراه با سيستم عامل اندرويد

- ابتدا از اطلاعات خود پشتيباني بگيريد به اين صورت که تنها موبايل را با کابل USB به کامپيوتر وصل کرده و فايل‌ها و پوشه‌هاي درون آن را داخل کامپيوتر کپي کنيد.

- Menu را باز کرده و به Settings برويد.

- در صفحهPrivacy را بيابيد.

- بر روي Factory data reset کليک کنيد.


ويندوز فون ۷ و ۵/۷
- با استفاده از نرم‌افزار Zune از اطلاعات موبايل‌تان نسخه پشتيبان تهيه کنيد. فقط توجه داشته باشيد که اين پشتيبان چندان کامل نخواهد بود، مثلا پيامک‌هاي‌تان منتقل نخواهند شد.

- به بخش تنظيمات (settings) برويد.

- بر روي Aboutکليک کنيد.

- به پايين صفحه رفته تا به گزينه reset your phone رسيده و بر روي آن کليک کنيد.

- هنگامي که پيغام خطاي برنامه ظاهر شد با زدن دکمه yes آن را تاييد کنيد.

- توجه: موبايل براي انجام اين کار تنها به نمايش يک پيغام خطا اکتفا مي‌کند، منتظر درخواست رمزعبور نباشيد.


بلک بري او اس ۶
براي تهيه نسخه پشتيبان از برنامه مديريت دسکتاپ بلک‌بري استفاده کنيد.

- به بخش Options برويد.

- گزينه Security را کليک كنيد.

- حال نوبت به گزينه Security Wipe مي‌رسد.

- عبارت (all options (Email & Contacts, Applications, Media card را انتخاب کنيد.

- در کادري که باز مي‌شود کلمه blackberry را تايپ کرده و دکمه confirm را بزنيد تا گوشي کار نابودي اطلاعات را شروع کند.

يکي از راه‌هاي ساده در اکثر موبايل‌ها استفاده از کدهاست. تقريبا در تمامي موبايل‌هاي نوکياي مجهز به سيستم عامل براي ريست‌کردن کامل و پاک‌کردن امن اطلاعات مي‌توانيد از شيوه شماره‌گيري کد ستاره مربع هفت سه هفت صفر مربع (#۷۳۷۰#*) استفاده کنيد. به محض زدن اين کد گوشي پيغامي را مبني بر برگشت تمامي تنظيمات به حالت اصلي و ري‌استارت‌شدن گوشي به شما نشان خواهد داد. با زدن دکمه Yes موبايل ريست شده و بعد از لحظاتي تمامي اطلاعات پاک‌شده و تلفن‌تان دوباره روشن مي‌شود.

+نوشته شده در دو شنبه 17 بهمن 1390برچسب:,ساعت13:29توسط شهرام آذروند | |



ایسنا: براساس گزارش مركز آمار از كاربران اينترنت در سال گذشته، 58.1 درصد كاربران اينترنت كشور را مردان و 41.9 درصد را زنان تشكيل مي‌دهند.

كاربران مرد، 16.6 درصد از كل جمعيت مردان كشور و كاربران زن 12.7 درصد كل جمعيت زنان كشور را به خود اختصاص می‌دهند.

از مجموع اين تعداد 0.4 درصد كم‌تر از 10 سال،‌ 26 درصد 10 تا 19 سال، 43.2 درصد 20 تا 29 سال، 21 درصد 30 تا 44 سال، 8.7 درصد 45 تا 64 سال و نيم درصد نيز 65 سال سن داشته‌اند؛ ضمن آن‌كه سن حدود 0.1 درصد كاربران اينترنت كشور اظهار نشده است.

تعداد كاربران اينترنت در سال 89، از مجموع كاربران شش سال به بالا، 8.4 درصد از آن‌ها داراي مدرك ابتدايي و راهنمايي، 31.7 درصد متوسطه و پيش دانشگاهي و 59.8 درصد تحصيلات دانشگاهي داشته‌اند.

در بازه سني 10 سال به بالا نيز 48.2 درصد محصل، 32.1 درصد شاغل، 7.7 درصد بيكار و 7.2 درصد خانه‌دار بوده‌اند.


+نوشته شده در دو شنبه 17 بهمن 1390برچسب:,ساعت13:15توسط شهرام آذروند | |

 
استادیوم کیپ تاون - آفریقای جنوبی


استادیوم پتکو پارک - سن دیگو، امریکا


استادیوم دولت - پنسیلوانیا، امریکا


استادیوم سیسرو - سائو پائولو، برزیل


Stadium 1986 World Series


استادیوم ریموند جیمز - خلیج تمپا، فلوریدای امریکا


استادیوم فوتبال - بندر پورتوپرنس، هائیتی


استادیوم امید - مینه سوتا، امریکا


ورزشگاه بانک امریکا - شارلوت، کارولینای شمالی


استادیوم سان لایف - میامی، فلوریدا


استادیوم المپیک (در دست ساخت) - لندن، انگلستان

 

 

+نوشته شده در دو شنبه 17 بهمن 1390برچسب:,ساعت13:11توسط شهرام آذروند | |

مطابق تازه ترین نتایج تست های فنی خودروهای تولید داخل، سواری تینا و مزدا پایین ترین نمرات منفی را به خود اختصاص داده اند.

مطابق این گزارش تندر 90 تولید پارس خودرو همچنان به لحاظ کیفی بالاتر از نوع تولیدی در ایران خودرو قرار گفته است.
جدول خلاصه میانگین نمرات منفی خودروهای تولید بدین شرح است

+نوشته شده در دو شنبه 17 بهمن 1390برچسب:,ساعت13:5توسط شهرام آذروند | |

 متاسفانه نبود امکانات ورزشی و عدم توجه مسئولین به ورزش روستای تاریخی و شهیدپرور اولتان سبب شده تا جوانان این منطقه به مواد افیونی روی آورند و در حال حاضر مصرف قلیان به وضوح قابل مشاهده است و حتی مصرف آن به نوجوانان  رسیده که واقعا جای تاسف است. حالا در این روستا زمین خاکی هم برای ورزش کردن وجود ندارد. ریشه های اصلی  این بی توجهیها مسئولین خود روستا هستند که مشکل به این بزرگی دامنگیر فرزندان بیگناه روستا  شده امیدواریم صاحبان فکر و اندیشه از موضع بی تفاوتی و محافظه کارانه خود فارغ شده و با ارائه نظرات سازنده خود گام تئوری را در آسیب شناسی مسائل روستا و ارائه راهکار برای ورود به عرصه عمل با قدرت بردارندو به امید روزی که شاهد سالن ورزشی در روستای اولتان باشیم.  انشا الله

+نوشته شده در یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:,ساعت18:44توسط شهرام آذروند | |

روستاي اولتان از توابع بخش مرکزي شهرستان پارس آباد، با مختصات جغرافيايي 47 درجه و 46 دقيقه طول شرقي و 39 درجه و 36 دقيقه عرض شمالي، در فاصله 15 کيلومتري جنوب شرقي شهر پارس آباد واقع شده است.
 ارتفاع اين روستاي جلگه‌اي از سطح دريا 70 متر است. آب و هواي اولتان در بهار و تابستان معتدل و در پاييز و زمستان مطبوع و خنک است.
 قدمت اين روستا با توجه به بقاياي قلعه تاريخي اولتان، به دوران پيش از اسلام مربوط مي‌شود. در کاوش‌هاي باستان‌شناسي انجام شده، سفال‌هايي از دوران اسلامي نيز به دست آمده است.
 به منظور ارتباط قلعه با تاريخ استقرار روستا بررسي‌هاي بيشتري لازم است. اما اشتهار نام اين روستا با نام قلعه، دورة استقرار روستا را تا دوره‌هاي پيش از اسلام باز مي‌نماياند.
 مردم روستاي اولتان به زبان آذري سخن مي‌گويند. آن‌ها مسلمان و پيرو مذهب شيعه جعفري هستند.
 الگوي معيشت و سکونت
 براساس سرشماري سال 1375، روستاي اولتان 3592 نفر جمعيت داشته است. جمعيت اين روستا در سال 1385 حدود 4810 نفر گزارش شده است.
 قابليت‌هاي زراعي اراضي اين روستا، موجب اجاره و کشت زمين‌هاي زراعي روستا توسط برخي از زارعان اردبيلي شده است. لذا به تعبيري اين روستا مهاجرپذير است.
 محصولات زراعي روستاي اولتان عبارتند از: گندم، پنبه، چغندرقند و انواع صيفي‌جات.
 دامداري و پرورش دام نيز در اين روستا رواج دارد و بخشي از نيروي کار و اقتصاد روستا را دربرمي‌گيرد.
 روستاي دشتي اولتان با بافتي متمرکز، بر شيبي ملايم و با جهت شمالي - جنوبي استقرار يافته است.
 کانال آبياري انشعابي از سد ارس، از ميان روستا عبور مي‌ند. در حاشيه کانال، درخت‌زارهاي انبوه امتداد يافته است. بافت مسکوني اين روستاي قديمي، چشم‌اندازي زيبا دارد.
 ساختار کالبدي خانه‌هاي روستايي از نظام معيشتي مردم روستا متأثر است. فضاهايي چون انبار، آغل، اتاق‌هاي نشيمن، خواب، پذيرايي و سرويس بهداشتي، فضاهاي مشابهي در تمامي خانه‌هاست. ساختمان‌هاي جديد روستا در کناره‌هاي کانال و در امتداد جاده اصلي روستا ساخته شده است. مصالح به کار رفته در ساخت خانه‌هاي جديد، عمدتاً از سيمان و بلوک‌هاي سيماني مي‌باشد.
 جاذبه‌هاي گردشگري
 تفرجگاه حاشيه سد ارس، باغ‌هاي متراکم و کناره کانال آبرساني از جمله نواحي و چشم‌اندازهاي گردشگرپسند اين روستا به شمار مي‌آيند، که در ايام مختلف سال، مورد مراجعه مردم طبيعت دوست قرار مي‌گيرند.
 قلعه تاريخي اولتان در 500 متري روستاي اولتان، در کنار رود ارس قرار دارد.
 بقاياي اين قلعه تاريخي به صورت تپه‌اي در پايين جاده آسفالته اردبيل - پارس آباد واقع شده است. وضع ظاهري قلعه، يادآور قلعه‌هاي نظامي دورة ساساني است. برخي منابع باني اين قلعه را اشکانيان معرفي مي‌کنند.
 اين قلعه به علت استحکام موقعيت مناسب، تا قرن دوازدهم هجري مورد استفاده حاکمان محلي بوده است. در کاوش‌هاي باستان‌شناسي، سفال‌هايي متعلق به دوران اسلامي نيز از اطراف آن به دست آمده که در نوع خود کم نظيرند.
 از جمله جاذبه‌هاي اين روستا، اجراي مراسم عزاداري آييني در ماه‌هاي محرم و صفر است، که با آداب و رسوم ويژه‌اي برگزار مي‌شود. جشن‌ها و اعياد ملي نيز در روستاي اولتان، نمودي آييني دارند، موسيقي عاشيقي به اين نوع مراسم جلوه‌اي خاص مي‌بخشد.
 بافته‌هايي از قبيل گليم، جاجيم و نمد، از عمده‌ترين صنايع دستي رايج در اين روستا است. توليد فرش‌هاي ماشيني، رونق اين نوع بافته‌هاي دستي را کم رنگ کرده است. با اين همه، بخشي از تلاش زنان روستا، همچنان معطوف به بافتن گليم با طرح و رنگ‌هاي متنوع محلي است.
 پوشاک عمومي مردم روستا غالباً امروزي است؛ با اين حال برخي از مردم، پوشاک سنتي دارند. لباس مردان را کت، شلوار، پيراهن، کلاه شاپو و کفش چرمي تشکيل مي‌دهد. زنان روستا لباس سنتي «تومان کؤينک» را مي‌پوشند. پيراهن بلند گلدار، «يل» (نوعي کت زنانه) و «يايليق» (روسري) تکه‌هاي ديگري از پوشاک زنان روستاي اولتان است.
 از ميان غذاهاي محلي رايج در ميان مردم روستا مي‌توان به غذاهايي چون آبگوشت، بزباش، آش دوغ و انواع کباب اشاره کرد.
 دسترسي: اين روستا با راه مناسب و آسفالت، از طريق شهر پارس آباد مغان قابل دسترسي است.

+نوشته شده در یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:,ساعت18:41توسط شهرام آذروند | |


اميدوارم كه اعداد را ياد گرفته باشيد. در درس امروز به دنبال يادگرفتن تعارفات روزمره و احوال پرسي به زبان تركي هستيم. لطفا جملات زير را به خاطر بسپاريد:

نئجه سن = حال شما چطوره

ساغ اول سيز نئجه سيز = زنده باد شما چطورين

سحريز خير اولسون = صبح شما به خير

گله جه گيز خير = عاقبت شما به خير

اوشاقلار نئجه دير= بچه ها چطورن

سلام لاري وار سيزين كي لر نئجه دير = سلام دارن بچه هاي شما چطورن

بويورون = بفرماييد

خوش گؤرموشوخ = چشم مان روشن

خوش گليبسيز = خوش آمدين

آدين نه دير = اسم تان چيه

منيم آديم محمد دير = اسم من محمده

نه گؤزل آد = چه اسم خوبي

چوخ ايستيرديم سيزي گؤرم = خيلي دلم مي خواست شما را ببينم

در زبان تركي از اين تعارفات زياد است. در قالب بحث هاي بعدي به آنها خواهيم پرداخت. اما چندين واژه را كه امروز در مكالمه بالا به كار برديم دوباره مرور مي كنيم.

سيز = شما , اولسون =باشد , اوشاق = بچه, اوشاقلار= بچه ها, گؤرمك = ديدن , گؤرميشوخ= ديده ايم, گؤزل= زيبا, چوخ= خيلي, ايسته مك= خواستن , ايستيرديم= مي خواستم, آد= اسم

اميد كه از امروز بتوانيد با دوستان ترك زبان خود حداقل چند كلمه به تركي خوش و بش كنيد. درس بعدي به گفتگو در مورد آب و هوا خواهد پرداخت. ساع اولون شاد قالين / سلامت باشيد شاد بمانيد

+نوشته شده در جمعه 14 بهمن 1390برچسب:,ساعت18:56توسط شهرام آذروند | |

از همه چیز می ترسیم ...
از زن ، از بچه، از همسایه، از بیماری، از وضع اقتصادی، از پرواز، از رییس شرکت، از ... همه چی
زندگی پر شده از ترس و نگرانی و از طرفی از قرصهای آرمبخش ...
لابلای ترسهای کهنه و نو دنبال چیزی میگردم که نیست ...
ترس از خدا

شرم از خدا هم باشه خوبه ، ولی متاسفانه نیست ...
با خودم فکر میکنم این همه ترسهای جورواجور در وجودمون هست بخاطر اینکه ترس از خدا نیست
اگه از خدا نترسی مجبوری از همه بترسی و اگه از خدا بترسی ترسهای دیگه برات بی معنی میشه ...
انتخاب با ما ست ...

آرامش رو باید در یاد خدا جستجو کنیم نه در قرصها...


+نوشته شده در جمعه 14 بهمن 1390برچسب:,ساعت12:44توسط شهرام آذروند | |

مرکز آمار ایران در گزارشی تازه، ۳۲ شهر مهم کشور را با معیار «قیمت‌مسکن» رد‌ه‌بندی کرده و ضمن تشریح آخرین وضعیت بازار مسکن سراسر کشور، میانگین ارزش آپارتمان‌ در هر شهر و استان‌ را اعلام کرده است؛ در این گزارش، تهران گران‌ترین شهر و یاسوج ارزان‌ترین شهر ایران معرفی شده‌اند.به طوری که هر مترمربع آپارتمان طی نیمه‌دوم ۸۹ در تهران معادل یک میلیون و ۸۰۰ هزار تومان و در یاسوج حدود ۲۱۱ هزار تومان خرید‌وفروش شده است. طبق بررسی‌های مرکز آمار، متوسط قیمت مسکن در کل‌کشور نیز مترمربعی ۸۷۰ هزار تومان برآورد می‌شود که به این ترتیب متقاضیان مسکن در همه جای کشور، کمتر از نصف آنچه در تهران برای صاحب‌خانه شدن پرداخت می‌شود را هزینه می‌کنند.

در رتبه گران‌ترین‌ها، بعد از شهر تهران به ترتیب اصفهان، کرج، اراک و تبریز قرار دارند که متوسط قیمت املاک مسکونی در آنها بین ۷۰۰ هزار تا حداکثر ۸۹۶ هزار تومان در نوسان است. براساس محاسبات مرکز آمار، چنانچه رتبه‌بندی شهرها براساس اجاره‌بهای مسکن انجام گیرد، فاصله هزینه‌های زندگی در مناطق مختلف کشور بیشتر می‌شود. تهران گران‌ترین شهر برای اجاره‌نشین‌ها معرفی شده، به طوری که متوسط اجاره‌بها در آن متری ۱۰ هزار تومان –یک میلیون تومان اجاره واحد ۱۰۰ متری- و در سایر شهرها حدود ۳ هزار تومان است.

«دنیای‌اقتصاد» گزارش مرکز آمار را منتشر می‌کند: متوسط قیمت ‌مسکن در ۳۲ شهرکشور

ارزا‌ن‌ترین و گران‌ترین شهرهای ایران
میانگین اجاره‌بهای مسکن در پایتخت: مترمربعی۱۰ هزار تومان
اوج‌نشینی اجاره‌‌ها در تهران
میانگین اجاره‌بهای مسکن در کل‌کشور: مترمربعی ۳ هزارتومان
گروه مسکن- فرید قدیری: پیشتازی پایتخت از بابت قیمت مسکن در مقایسه با کل‌کشور، براساس گزارش تازه مرکز آمار به بالاترین سطح سال‌های گذشته رسیده است.
مرکز آمار ایران که پیش‌تر، میانگین قیمت املاک مسکونی تهران طی سال۸۹ را مترمربعی یک میلیون و ۸۰۰ هزار تومان اعلام کرده بود، روز گذشته لیست قیمت مسکن در ۳۲ شهر مهم کشور را منتشر کرد که نشان می‌دهد میانگین ارزش معاملاتی واحدهای مسکونی در کل‌کشور با ۲ درصد افزایش نسبت به سال قبل به سطح ۸۷۰ هزار تومان رسیده است.
به این ترتیب خانوارها برای صاحب‌خانه شدن در همه جای کشور کافی است نصف آنچه در تهران پرداخت می‌شود را هزینه کنند.گزارش «دنیای‌اقتصاد» از جزئیات «رده‌بندی شهرهای کشور به لحاظ قیمت مسکن» حاکی است: کلان‌شهر تهران با فاصله ۲/۲ برابری نسبت به دومین شهر گران ایران، مقام اول گران‌ترین شهر کشور را در اختیار دارد.
هم‌اکنون پنج‌ کلان‌شهر کشور، به عنوان پنج شهر دربرگیرنده گران‌ترین آپارتمان‌های مسکونی شناخته شده‌اند به طوری که بعد از تهران و اصفهان، به ترتیب کرج و اراک و تبریز در این لیست قرار دارند.متوسط قیمت مسکن در اصفهان معادل متری ۸۹۶ هزار تومان، در کرج ۷۶۳ هزار تومان، در اراک ۷۶۰ هزار تومان و در تبریز ۷۰۶ هزار تومان اعلام شده است.
گران‌ترین معامله ملکی در تهران
مرکز آمار همچنین یاسوج را به عنوان ارزان‌ترین شهر کشور در سال۸۹ معرفی کرده و متوسط قیمت واحدهای مسکونی در این شهر را مترمربعی ۲۱۱ هزار تومان برآورد کرده است.
این گزارش که آمارگیری‌ها در آن مربوط به نیمه‌دوم سال۸۹ است، حکایت می‌کند: در سال گذشته، قیمت مسکن در شهرهای مختلف با نوسان زیادی روبه‌رو بوده است، به این صورت که در تهران قیمت‌ها تا ۱۲درصد افزایش یافته اما در شهرهایی همچون اهواز، ساری میانگین قیمت ملک بیش‌از ۱۰ درصد افت کرده است.در تهران گران‌ترین معامله مسکونی انجام شده در سال۸۹ مترمربعی ۸میلیون تومان گزارش شده‌است.
اجاره‌بها در تهران
مرکز آمار ایران شهرهای کشور را براساس «رفاه اجاره‌نشین‌ها» نیز رده‌بندی کرده است که در این لیست، تهران دوباره مقام اول گران‌ترین آپارتمان‌های اجاره‌ای را به خود اختصاص داده است.
این مرکز متوسط اجاره‌بهای مسکن در پایتخت را متری ۱۰ هزار تومان اعلام کرده که برای یک واحد ۱۰۰متری یک میلیون تومان است. این در حالی است که این نرخ برای کل‌کشور متری ۳ هزار تومان -۳۰۰ هزار تومان برای یک واحد ۱۰۰متری- محاسبه شده است.

مقایسه ارقام فوق نشان می‌دهد اجاره‌نشین‌های پایتخت حداقل ۳ برابر بیشتر از اجاره‌نشین‌های سایر شهرها، ماهانه فقط بابت تامین مسکن پرداخت می‌کنند.
تهران، کرج، بندرعباس، قزوین و اهواز به ترتیب گران‌ترین شهرهای کشور در بازار اجاره مسکن طی سال۸۹ (نیمه‌دوم) معرفی شده‌اند.
اجاره‌بهای ماهانه در کرج حدود ۴۰۰ هزار تومان، در بندرعباس ۳۶۶ هزار تومان، در قزوین ۳۶۳ هزار تومان و در اهواز ۳۱۵ هزار تومان محاسبه می‌شود.

 



+نوشته شده در جمعه 14 بهمن 1390برچسب:,ساعت11:55توسط شهرام آذروند | |

اگر قرار است در زندگی کامپیوتری تان یک فاجعه رخ دهد، این فاجعه می تواند ریختن آب، چای یا هر مایع دیگری بر روی لپتاپ شما باشد! این

اتفاق که بر روی لپتاپ ها به دلیل قابل حمل بودن زیاد هم رخ می دهد می تواند در صورت عکس العمل اشتباه به مرگ دائمی لپتاپ نیز منجر
شود! در این ترفند به معرفی راه کارهایی که بایستی پس از خیس شدن لپتاپ انجام دهید خواهیم پرداخت.

 
 

 

 
 
1. در ابتدا پیش از انجام هر کاری آرامش خود را حفظ کنید و دست و پای خود را گم نکنید. با انجام صحیح این کارها می توانید لپتاپ خود را نجات دهید، در نتیجه نگران نباشید.
۲٫ در عین حالی که آرامش خود را حفظ می کنید سریع نیز باشد. هر ثانیه ای که بگذرد امکان نفوذ بیشتری از رطوبت به داخل لپتاپ وجود دارد. در نتیجه زمانی برای نشستن و افسوس خوردن وجود ندارد.
۳٫ لپتاپ را در صورت اتصال به برق از پریز جدا کنید و هر چه وسیله جانبی نظیر ماوس، فلش دیسک و… به لپتاپ متصل است را از آن جدا کنید. همچنین اگر باتری داخل لپتاپ است، آن را نیز بیرون بیاورید.
۴٫ بسته به میزان مایع ریخته شده روی لپتاپ بررسی کنید و تخمین بزنید مایع تا کجا نفوذ کرده است. در اکثر مواقع آب به داخل لپتاپ نفوذ نکرده و تنها تا صفحه کلید پیشروی می کند.
۵٫ لپتاپ را طوری قرار دهید که از پخش شدن بیشتر مایع در درون لپتاپ جلوگیری شود و در جهت خارج شدن مایع از دستگاه باشد. به عنوان مثال آن را بر خلاف جاذبه زمین نگه دارید.
۶٫ با استفاده از دستمال یا هر چیز دیگری که قدرت جذب بالایی داشته باشید سطح بیرونی لپتاپ را خشک کنید. شما میتوانید از دستمال آغشته به الکل نیز برای این کار استفاده کنید.
۷٫ اگر اطمینان دارید آب به درون لپتاپ نفوذ کرده است، باید لپتاپ را باز نموده و محتویات داخلی آن را خشک کنید. برای این کار باید به دو نکته
بسیار مهم دقت کنید: ابتدا این که اطمینان داشته باشید دانش فنی این کار را دارید. مبادا به جای اصلاح ابرو، چشم را کور کنید! اگر فکر می کنید
چنین تخصصی ندارید این کار را به دست یک متخصص بسپارید و خودتان لپتاپ را باز نکنید. همچنین اگر لپتاپ شما دارای گارانتی است از باز کردن آن پرهیز کنید، چرا که این کار باعث بی اعتبار شدن گارانتی لپتاپ می شود.
۸٫ پس از باز کردن لپتاپ و خشک نمودن سطوح سخت افزارها بهتر است که به مدت ۲۴ ساعت لپتاپ را در محیط عاری از هر گونه گردوخاک و کثیفی و در مقابل نور آفتاب قرار دهید تا رطوبت نفوذ کرده در سخت افزارهای داخلی تبخیر شود.
۹٫ اگر به آفتاب دسترسی ندارید می توانید از سشوار استفاده کنید، اما با احتیاط فراوان. سعی کنید از سشوار با درجه حرارت کم و از فاصله دور
استفاده کنید. حالت سشوار باید خشک و بدون رطوبت باشد. همچنین می توانید از شوفاژ یا بخاری یا هر وسیله گرمازای دیگری با احتیاط و از فاصله دور استفاده کنید. دقت کنید بی احتیاطی در این کار می تواند منجر به ذوب شدن مدارهای داخلی لپتاپ شود!
۱۰٫ پس از گذشت مدت زمان کافی، هنگامی که اطمینان پیدا کردید هر چه رطوبت در لپتاپ بوده خشک شده است، لپتاپ را روشن کنید. امیدواریم لپتاپ تان مثل روز اول کار کند!


+نوشته شده در چهار شنبه 12 بهمن 1390برچسب:,ساعت13:56توسط شهرام آذروند | |

 

این شرکت در واقع یک شرکت تبلیغاتی است که توسط شرکت های بزرگی همچون اپل، نوکیا، سونی اریکسون، سامسونگ و ... پشتیبانی می شود و در واقع برای آنها تبلیغ میکند که خرج این گونه تبلیغات بسیار کمتر از تبلیغات در تلویزیون هاست..شما فقط با زیر مجموعه گیری می توانید گوشی موبایل،کنسولهای بازی، mp3 playerو ... دریافت کنید.

 

 

 


عضو گیری هم فقط از طریق ثبت نام تو سایت صورت میگیره نه پولیه نه گلد کویسته نه خطر داره  فقط  و فقط تبلیغاته تبلیغات

 

 

برای عضو گیری هم فقط باید لینک خود تونو برای دوستت بفرستی

 

 

مثلاk800 :برای گرفتن این گوشی نیاز به 13 زیر مجموعه دارین یعنی شما 13 تا دوست ندارین?اگرn95 بخوای 37 نفر باید زیر مجموعه جمع کنی .هر گوشی که بخوای یه تعداد خاصی باید زیرمجموعه جمع کنی که بالاترینش 45 نفره .

 

 

اراده کنید و به زودی زود هدیه خود را رایگان دریافت کنید

 

 

 

 

مراحل ثبت نام:

 

 

ابتدا باید با استفاده از لینک زیر وارد سایت  بشید:

 

 

 

ورود به سایت و ثبت نام رایگان

 

 

 

بعد از ورود به سایت (قسمت سمت راست صفحه) فرم مربوطه را پر نمائید و  چیزی را که می خواهید انتخاب کنید (موبایل- ام پی تری پلیر-کنسول گیم- HDTV)و سپس روی گزینه get started! کلیک کنید

 

 

وبه ترتیب  طبق مراحل زیر عمل کنید:

 

 

First name نام خود را بنویسید.

 

 

:Last name نام خانوادگی خود را بنویسید.

 

 

:Emailآدرس ایمیل خود را وارد کنید. (ایمیل شما باید واقعی باشد چون برای تکمیل ثبت نام بهش نیاز دارید)

 

 

:Password برای خود پسورد انتخاب کنید.

 

 

:Address1آدرس خود را دقیق به انگلیسی بنویسید.نوشتن آدرس پستی خود به انگلیسی را درست یاد بگیرید چون موبایل یا هر پکیج دیگری که انتخاب کرده اید به آدرستان ارسال خواهد شد:لازم نیست در این قسمت نام شهر، استان، کد پستی و ... را وارد نمائید، در فیلدهای پائین تر می توانید آنها را درج کنید

 

 

راهنمایی جهت ثبت آدرس صحیح پستی:

 

 

پلاک:              no

 

 

واحد:             unit

 

 

طبقه:             floor یا flat

 

 

ساختمان:       bldg

 

 

کوچه:             alley

 

 

خیابان:             st

 

 

خیابان بزرگ:    ave

 

 

بلوار:                blvd

 

 

میدان:               sq

 

 

چهارراه:            cross

 

 

بعد از:                after

 

 

قبل از:               before

 

 

جاده:                 rd

 

 

جنوبی:               south

 

 

شمالی:              north

 

 

غربی:                 west

 

شرقی:               ease

 

 

به طور مثال:

 

 

ghodss sq , Modaress ave, Modaress st, shahid alley, aseman bldg, floor2, unit8

 

 

در قسمتهای پایین تر هم:

 

 

Town/Cityشهر خود را بنویسید.

 

 

:County/Stateنام استان خود را بنویسید

 

 

.Country: نام کشور خود را انتخاب کنید.

 

 

:Free Giftنام هدیه را انتخاب کنید،

 

 

:Post Code/Zipدر این قسمت کد پستی منزل خود را وارد کنید.

 

Referral IDدر صورت نیاز این قسمت این کد را وارد کنید92635018 

 

 


در قسمتTerm and Condintion یک تیک بزنید

 

 

نحوه پر کردن فرم ثبت نام

 

 

توجه : اگر کد نوشته نبود یعنی ثبت نام شما ناقص است و دعوتنامه ندارید و ثبت نام شما اعتبار ندارد .اگر در هنگام ورود مشخصات مشکلی پیش نیاد، به ایمیلتان آدرسی میاد (عجله نداشته باشید بعد از 15 دقیقه حتما میاد)

 

 

بر روی آن  کلیک کنید تا ثبت نام تون تکمیل بشه(توجه کنین که در پیام ارسال شده دو لینک وجود داره که اولی برای فعال سازی {لینک کوچیک} و دومی برای انصراف از ثبت نام هست. پس دقت کنین که لینک دومی رو کلیک نکنین!)

 

 

و بعد وارد صفحه ای خواهید شد که لینک زیر مجموعه گیری شما در آن موجود است. شما باید این لینک را به افراد بدهید و اگر کسی با این لینک ثبت نام کند زیر مجموعه ی شما خواهد شد.

 

 

بعد از اینکه کسی در زیر مجموعه ی شما قرار گرفت و فعال شد(زیر مجموعه گرفت) 1 امتیاز به شما داده می شود و شما بعد از کسب امتیازهای لازم برای دریافت پکیج انتخابی می توانید آن را درخواست بدهید تا ارسال شود.بعد این دیگه به شما بستگی داره که چه کار می کنین.و چند نفر رو میتونید زیر مجموعه خود کنید

 

 

توجه:* بیشتر از یک بار در یک کامپیوتر ثبت نام نکنین، چون حساب شما باطل میشه.*

 

 

در مکانهایی مثل کافی نت یا سایتهای کامپیوتری مدارس و دانشگاهها ثبت نام نکنین، چون احتمال اینکه دو نفر از طریق یک کامپیوتر ثبت نام کنن خیلی زیاده و عضویت هر دو نفر باطل میشه*

 

 

مجددا" تاکید می کنم آدرستون رو دقیق وارد کنین چون هدیه به اون آدرس ارسال میشه در میل اول کد به شما میده و در میل دوم لینک ورود به اکانت

 

 

مدیریت زنگ عاشقی لحظات خوشی را براتون آرزومند است

 

 


عجله کنید،امتحان کنید وهدیه ببرید.

+نوشته شده در سه شنبه 11 بهمن 1390برچسب:,ساعت12:15توسط شهرام آذروند | |







غصه هایت که ریخت، تو هم همه را فراموش کن




دلت را بتکان




اشتباهایت وقتی افتاد روی زمین








بگذار همانجا بماند




فقط از لا به لای اشتباه هایت، یک تجربه را بیرون بکش




قاب کن و بزن به دیوار دلت ...








دلت را محکم تر اگر بتکانی




تمام کینه هایت هم می ریزد




و تمام آن غم های بزرگ




و همه حسرت ها و آرزوهایت ...








باز هم محکم تر از قبل بتکان




تا این بار همه آن عشق های بچه گربه ای هم بیفتد!








حالا آرام تر، آرام تر بتکان




تا خاطره هایت نیفتد




تلخ یا شیرین، چه تفاوت می کند؟




خاطره، خاطره است




باید باشد، باید بماند ...








کافی ست؟




نه، هنوز دلت خاک دارد




یک تکان دیگر بس است




تکاندی؟




دلت را ببین




چقدر تمیز شد... دلت سبک شد؟








حالا این دل جای "او"ست




دعوتش کن




این دل مال "او"ست...




همه چیز ریخت از دلت، همه چیز افتاد و حالا








و حالا تو ماندی و یک دل




یک دل و یک قاب تجربه




یک قاب تجربه و مشتی خاطره




مشتی خاطره و یک "او"...








خـانه تـکانی دلـت مبـارک

+نوشته شده در سه شنبه 11 بهمن 1390برچسب:,ساعت10:14توسط شهرام آذروند | |




اگه تکراری بود ببخشید



من در شهری زندگی می کنم که یکی از معروف ترین سمفونی های موزارت را روی دنده عقب وانت می گذارند! (موقع عقب‌عقب رفتن وانت پخش ميشود!)

شهری که روانشناس هایش همه از همسرانشان طلاق گرفته اند!

شهری که در جدول های روزنامه ها و مجله ها سوال این است : بی دینی 7حرفی( و جواب می شنود : سکولاری!


شهری که می گویند مسلمان ساز و مسلمان دار است اما با هر نفس تهمت میزنند و غیبت می کنند و به قولی گوشت برادرمرده خود را با ولع می خورند .

شهری که نظامی اش شهردار می شود !

مهندس برقش تاکسی دارد !

آدمها از دیدن پلیس می ترسند !

شهری که دل به دست آوردن سخت است و دل شکستن هنر می باشد !

شهری که زبانش "پارسی" است اما می گویند "فارسی" چون زبان عربها "پ" ندارد !

شهری که من دوست دارم هوای تو را داشته باشم ، و تو هوای من را ، اما نه به معنی حمایت! به این معنی که هیچ کدام نمی خواهیم در هوای خودمان نفس بکشیم .

شهری که مرگ حق است و حق گرفتنی!

شهری که برنده یعنی کسی که کمتر از بقیه می بازد !

شهری که کف اتوبانش دست انداز دارد !

شهری که همه فکر می کنند فقط خودشان می فهمند !

شهری که مرگ بر آمریکا می گویند ولی آرزویشان این است که آمریکا را حداقل یکبار ببینند !

شهری که همه مشکل را در کس دیگر می جویند !

که هنوز نفهمیدم من در آن به دنیا آمدم یا در آن مُردم

+نوشته شده در دو شنبه 10 بهمن 1390برچسب:,ساعت13:38توسط شهرام آذروند | |

نمایش پست ها

انواع آدم هــا

آدمهای مایع

شکل پذیرانِ سیال
در جام های رنگارنگ و دلفریب
مظروفِ ظرفهای ِ آنچه دیگران گفته اند
عوض میشوند، تغییر میکنند و شکلی نو می پذیرند
مهربانانی بی ادعا
دوستانی بی اعتراض
مریدانی بی پرسش ِ چرا
آدم هایی همیشه در آغاز ...

آدمهای جامد

شکل گرفتگان ِ بی انعطاف
قالبی برای تولید نمونه های مشابه
تغییر نمیکنند، فرسوده میشوند و صیقلی
همراهانی تا انتها
باور پذیرانی که خود باور میشوند
آدم هایی همیشه در پایان ...

آدمهای گاز

همه جایی ها و هیچ جایی ها
ظرف را پر میکنند و از ظرف سر میروند، بیرون و درون
تابع ِ اصل ناپایداری
تک رو هایی بی افسار
نظام ناپذیران ِ رها
بی شکل و بی تکلیف
خود را نفس میکشند
آدمهایی همیشه در ادامه ...





اینکه گفته شد تقسیم بندی ذاتی آدم ها بود ؛ ولی از نظر اخلاقی آدم ها به سه دسته اند.
آدم های بزرگ، متوسطوكوچك که در مواردی بسیار بی شباهت به یکدیگرند!


آدم های بزرگ درباره ایده ها سخن می گویند
آدم های متوسط درباره چیزها سخن می گویند
آدم های كوچك پشت سر دیگران سخن می گویند

آدم های بزرگ درد دیگران را دارند
آدم های متوسط درد خودشان را دارند
آدم های كوچك بطورکلی بی دردند

آدم های بزرگ عظمت دیگران را می بینند
آدم های متوسط به دنبال عظمت خود هستند
آدم های كوچك عظمت خود را در تحقیر دیگران می بینند

آدم های بزرگ به دنبال طرح پرسش های بی پاسخ هستند
آدم های متوسط پرسش هائی می پرسند كه پاسخ دارد
آدم های كوچك می پندارند پاسخ همه پرسش ها را می دانند

آدم های بزرگ به دنبال كسب حكمت هستند
آدم های متوسط به دنبال كسب دانش هستند
آدم های كوچك به دنبال كسب سواد هستند

آدم های بزرگ سكوت را برای سخن گفتن بموقع برمی گزینند
آدم های متوسط گاه سكوت را بر سخن گفتن ترجیح می دهند
آدم های كوچك با سخن گفتن بسیار، فرصت سكوت را از خود می گیرند

آدم های بزرگ به دنبال خلق مسئله هستند
آدم های متوسط به دنبال حل مسئله هستند
آدم های كوچك اصلا مسئله ای برای حل و فصل ندارند



و از نگاه معلم بزرگ انسانیت،زنده یاد دکتر علی شریعتیکه با تقسیم بندی آدم ها به چهار دسته در مورد آنها اینگونه سخن می گوید :

دسته اول :

آنانی که وقتی هستند هستند، وقتی که نیستند هم نیستند

عمده آدم‌ها. حضورشان مبتنی به فیزیک است. تنها با لمس ابعاد جسمانی آن‌هاست که قابل فهم می‌شوند. بنابراین اینان تنها هویت جسمی دارند.

دسته دوم :

آنانی که وقتی هستند نیستند، وقتی که نیستند هم نیستند
مردگانی متحرک در جهان. خود فروختگانی که هویت شان را به ازای چیزی فانی واگذاشته‌اند. بی‌شخصیت‌اند و بی‌اعتبار. هرگز به چشم نمی‌آیند. مرده و زنده‌شان یکی است.

دسته سوم :

آنانی که وقتی هستند هستند، وقتی که نیستند هم هستند
آدم‌های معتبر و با شخصیت. کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثیرشان را می‌گذارند. کسانی که همواره به خاطر ما می‌مانند. دوستشان داریم و برایشان ارزش و احترام قائلیم.

دسته چهارم :

آنانی که وقتی هستند نیستند، وقتی که نیستند هم هستند

شگفت‌انگیزترین آدم‌ها. در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوه‌اند که ما نمی‌توانیم حضورشان را دریابیم، اما وقتی که از پیش ما می‌روند نرم نرم آهسته آهسته درک می‌کنیم. باز می‌شناسیم. می‌فهمیم که آنان چه بودند. چه می‌گفتند و چه می‌خواستند. ما همیشه عاشق این آدم‌ها هستیم. هزار حرف داریم برایشان. اما وقتی در برابرشان قرار می‌گیریم قفل بر زبانمان می‌زنند. اختیار از ما سلب می‌شود. سکوت می‌کنیم و غرقه در حضور آنان مست می‌شویم و درست در زمانی که می‌روند یادمان می‌آید که چه حرف‌ها داشتیم و نگفتیم. شاید تعداد این‌ها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد.


و چه زیبا آدمیت از زبان سعدی شیرین سخن هم چنین بیان شده که :

تن آدمی شریف است به جان آدمیت
نه همین لباس زیباست نشان آدمیت

اگر آدمی به چشمست و دهان و گوش و بینی
چه میان نقش دیوار و میان آدمیت

به حقیقت آدمی باش وگرنه مرغ باشد
که همین سخن بگوید به زبان آدمیت

اگر این درنده خویی ز طبیعتت بمیرد
همه عمر زنده باشی به روان آدمیت

رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند
بنگر که تا چه حد است مکان آدمیت

طیران مرغ دیدی تو ز پای بند شهوت
بدر آی تا ببینی طیران آدمیت

نه بیان فضل کردم که نصیحت تو گفتم
هم از آدمی شنیدیم بیان آدمیت


راستی ؛
به خودمون بیائیم و قدری تامل کنیم که :
ما از کدام دسته آدم ها هستیم ؟!

+نوشته شده در دو شنبه 10 بهمن 1390برچسب:,ساعت13:29توسط شهرام آذروند | |


A Farewell Letter


If for an instant God were to forget that I am rag doll and gifted me with a piece of life,
possibly I wouldn't say all that I think,
but rather I would think of all that I say.
I would value things,
not for their worth but for what they mean.
I would sleep little, dream more,
understanding that for each minute we close our eyes we lose sixty seconds of light.

I would walk when others hold back.
I would wake when others sleep.
I would listen when others talk,
and how I would enjoy a good chocolate ice cream!
If God were to give me a piece of life,
I would dress simply,
throw myself face first into the sun,
baring not only my body but also my soul.
My God, if I had a heart, I would write my hate on ice,
and wait for the sun to show.
Over the stars I would paint with a Van Gogh dream a Benedetti poem,
and a Serrat song would be the serenade I'd offer to the moon.
With my tears I would water roses,
to feel the pain of their thorns,
and the red kiss of their petals. My God, if I had a piece of life...
I wouldn't let a single day pass without telling the people I love that I love them.
I would convince each woman and each man that they are my favorites,
and I would live in love with love.
I would show men how very wrong they are to think that they cease to be in love when they grow old,
not knowing that they grow old when they cease to love!
To a child I shall give wings,
but I shall let him learn to fly on his own.
I would teach the old that death does not come with old age,
but with forgetting.
So much have I learned from you, oh men... I have learned that everyone wants to live on the peak of the mountain,
without knowing that real happiness is in how it is scaled.
I have learned that when a newborn child squeezes for the first time with his tiny fist his father's finger,
he has him trapped forever.
I have learned that a man has the right to look down on another only when he has to help the other get to his feet.
From you I have learned so many things,
but in truth they won't be of much use,
for when I keep them within this suitcase,
unhappily shall I be dying
.
~GABRIEL GARCIA MARQUEZ~


+نوشته شده در جمعه 7 بهمن 1390برچسب:,ساعت16:37توسط شهرام آذروند | |

+نوشته شده در پنج شنبه 6 بهمن 1390برچسب:,ساعت21:50توسط شهرام آذروند | |

 

 

 

 

 




+نوشته شده در پنج شنبه 6 بهمن 1390برچسب:,ساعت21:48توسط شهرام آذروند | |

الا ، ای رهگذر ! منگر ! چنین بیگانه بر گورم
چه می خواهی ؟ چه می جویی ، در این کاشانه ی عورم ؟
چه سان گویم ؟ چه سان گریم؟ حدیث قلب رنجورم ؟
از این خوابیدن در زیر سنگ و خاک و خون خوردن
نمی دانی ! چه می دانی ، که آخر چیست منظورم
تن من لاشه ی فقر است و من زندانی زورم
کجا می خواستم مردن !؟ حقیقت کرد مجبورم
چه شبها تا سحر عریان ، بسوز فقر لرزیدم
چه ساعتها که سرگردان ، به ساز مرگ رقصیدم
از این دوران آفت زا ، چه آفتها که من دیدم
سکوت زجر بود و مرگ بود و ماتم و زندان
هر آن باری که من از شاخسار زندگی چیدم
فتادم در شب ظلمت ، به قعر خاک ، پوسیدم
ز بسکه با لب محنت ،‌زمین فقر بوسیدم
کنون کز خاک غم پر گشته این صد پاره دامانم
چه می پرسی که چون مردم ؟ چه سان پاشیده شد جانم ؟
چرا بیهوده این افسانه های کهنه بر خوانم ؟
ببین پایان کارم را و بستان دادم از دهرم
که خون دیده ، آبم کرد و خاک مرده ها ، نانم
همان دهری که بایستی بسندان کوفت دندانم
به جرم اینکه انسان بودم و می گفتم : انسانم
ستم خونم بنوشید و بکوبیدم به بد مستی
وجودم حرف بیجایی شد اندر مکتب هستی
شکست و خرد شد ، افسانه شد ، روز به صد پستی
کنون ... ای رهگذر ! در قلب این سرمای سر گردان
به جای گریه : بر قبرم ، بکش با خون دل دستی
که تنها قسمتش زنجیر بود ، از عالم هستی
نه غمخواری ، نه دلداری ، نه کس بودم در این دنیا
در عمق سینه ی زحمت ، نفس بودم در این دنیا
همه بازیچه ی پول و هوس بودم در این دنیا
پر و پا بسته مرغی در قفس بودم در این دنیا
به شب های سکوت کاروان تیره بختیها
سرا پا نغمه ی عصیان ، جرس بودم در این دنیا
به فرمان حقیقت رفتم اندر قبر ، با شادی
که تا بیرون کشم از قعر ظلمت نعش آزادی

+نوشته شده در پنج شنبه 6 بهمن 1390برچسب:,ساعت11:50توسط شهرام آذروند | |

هشت سال پیش از این بود
که از اعماق تیرگی
از تیرگی اعماق و نظامی که می رفت
تا بخوابد خاموش ، و بمیرد آرام
ناله ها برخاست
از اعماق تیرگی
آنجا که خون انسانها ، پشتوانه ی طلاست
وز جمجمه ی سر آنها مناره ها برپاست
ناله ها برخاست
مطلب ساده بود
سرمایه ،‌خون می خواست
مپرسید چرا ، گوش کنید مردم
علتش این بود ... علتش این است
و این نه تنها مربوط به هند و چین است
بلکه از خانه های بی نام ، تا سفره های بی شام
از شکستگی سر جوبه ی دار خون آلود ، تا کنج زندان
از دیروز مرده ،‌تا امروز خونین
تا فردای خندان
از آسیای رمیده ، تا افریقای اسیر
حلقه به حلقه ، شعله به شعله ، قطعه به قطعه
زنجیر به زنجیر
بر پا می شود توفان زندگی
توفان زندگی ، کینه ور و خشمگین
بر پا می شود
پاره می کند ، زنجیر بندگی
تا انسان ستمکش ، بشکند
بشکافد از هم ، سینه ی تابوت
خراب کند یکسره ، دنیای کهن را ، بر سر قبرستان
قبرستان فقر ، قبرستان پول
و بندگی استعمار ، بیش از این دیگر
نکند قبول ! نکند قبول
می لرزد آسمان ... می ترسد آسمان
و زمان ... زمان و قلب زمان
و تپش قلب خون آلوده ی زمان ، تندتر می شود تند ، تر دم به دم
و روز آزادی انسان ستمکش
نزدیکتر می شود قدم به قدم

+نوشته شده در پنج شنبه 6 بهمن 1390برچسب:,ساعت11:49توسط شهرام آذروند | |

همره باد از نشیب و فراز کوهساران
از سکوت شاخه های سرفراز بیشه زاران
از خروش نغمه سوز و ناله ساز آبشاران
از زمین ، از آسمان ، از ابر و مه ، از باد و باران
از مزار بیکسی گمگشته در موج مزاران
می خراشد قلب صاحب مرده ای را سوز سازی
سازنه ، دردی ، فغانی ، ناله ای ،‌اشک نیازی
مرغ حیران گشته ای در دامن شب می زند پر
می زند پر بر در و دیوار ظلمت می زند سر
ناله می پیچد به دامان سکوت مرگ گستر
این منم ! فرزند مسلول تو ... مادر، باز کن در
باز کن در باز کن ... تا ببینمت یکبار دیگر
چرخ گردون ز آسمان کوبیده اینسان بر زمینم
آسمان قبر هزاران ناله ، کنده بر جبینم
تا رغم گسترده پرده روی چشم نازنینم
خون شده از بسکه مالیدم به دیده آستینم
کو به کو پیچیده دنبال تو فریاد حزینم
اشک من در وادی آوارگان ،‌آواره گشته
درد جانسوز مرا بیچارگیها چاره گشته
سینه ام از دست این تک سرفه ها صد پاره گشته
بر سر شوریده جز مهر تو سودایی ندارم
غیر آغوش تو دیگر در جهان جایی ندارم
باز کن ! مادر ، ببین از باده ی خون مستم آخر
خشک شد ، یخ بست ، بر دامان حلقه دستم آخر
آخر ای مادر زمانی من جوانی شاد بودم
سر به سر دنیا اگر غم بود ، من فریاد بودم
هر چه دلمی خواست در انجام آن آزاد بودم
صید من بودند مهرویان و من صیاد بودم
بهر صد ها دختر شیرین صفت و فرهاد بودم
درد سینه آتشم زد ، اشک تر شد پیکر من
لاله گون شد سر به سر ، از خون سینه بستر من
خاک گور زندگی شد ،‌ در به در خاکستر من
پاره شد در چنگ سرفه پرده در پرده گلویم
وه ! چه دانی سل چها کرده است با من ؟ من چه گویم
هنفس با مرگم و دنیا مرا از یاد برده
ناله ای هستم کنون در چنگ یک فریاد مرده
این زمان دیگر برای هر کسی مردی عجیبم
ز آستان دوستان مطرود و در هر جا غریبم
غیر طعن و لعن مردم نیست ای مادرنصیبم
زیورم ، پشت خمیده ، گونه های گود ، زیبم
ناله ی محزون حبیبم ، لخته های خون طبیبم
کشته شد ، تاریک شد ، نابود شد ، روز جوانم
ناله شد ،‌افسوس شد ، فریاد ماتم سوز جانم
داستانها دارد از بیداد سل سوز نهانم
خواهی از جویا شوی از این دل غمدیده ی من
بین چه سان خون می چکد از دامنش بر دیده ی من
وه ! زبانم لال ، این خون دل افسرده حالم
گر که شیر توست ، مادر ... بی گناهم ، کن حلالم
آسمان ! ای آسمان ... مشکن چنین بال و پرم را
بال و پر دیگر چرا ؟ ویران که کردی پیکرم را
بسکه بر سنگ مزار عمر کوبیدی سرم را
باری امشب فرصتی ده تا ببینم مادرم را
سر به بالینش نهم ، گویم کلام آخرم را
گویمش مادر 1 چه سنگین بود این باری که بردم
خون چرا قی می کنم ، مادر ؟ مگر خون که خوردم
سرفه ها ، تک سرفه ها ! قلبم تبه شد ، مرد. مردم
بس کنین آخر ، خدارا ! جان من بر لب رسیده
آفتاب عمر رفته ... روز رفته ، شب رسیده
زیر آن سنگ سیه گسترده مادر ، رختخوابم
سرفه ها محض خدا خاموش ، می خواهم بخوابم
عشقها ! ای خاطرات ...ای آرزوهای جوانی !
اشکها ! فریادها ای نغمه های زندگانی
سوزها ... افسانه ها ... ای ناله های آسمانی
دستتان را میفشارم با دو دست استخوانی
آخر ... امشب رهسپارم سوی خواب جاودانی
هر چه کردم یا نکردم ، هر چه بودم در گذشته
کرچه پود از تار دل ،‌تار دل از پودم گسسته
عذر می خواهم کنون و با تنی درهم شکسته
می خزم با سینه تا دامان یارم را بگیرم
آرزو دارم که زیر پای دلدارم بمیرم
تالیاس عقد خود پیچید به دور پیکر من
تا نبیند بی کفن ،‌فرزند خود را ، مادر من
پرسه می زد سر گران بر دیدگان تار ،‌خوابش
تا سحر نالید و خون قی کرد ، توی رختخوابش
تشنه لب فریاد زد ، شاید کسی گوید جوابش
قایقی از استخوان ،‌خون دل شوریده آبش
ساحل مرگ سیه ، منزلگه عهد شبابش
بسترش دریای خونی ، خفته موج و ته نشسته
دستهایش چون دو پاروی مج و در هم شکسته
پیکر خونین او چون زورقی پارو شکسته
می خورد پارو به آب و میرود قایق به ساحل
تا رساند لاشه ی مسلول بیکس را به منزل
آخرین فریاد او از دامن دل می کشد پر
این منم ، فرزند مسلول تو ، مادر ،‌باز کن در
باز کن، ازپا فستادم ... آخ ... مادر
م... ا...د...ر

+نوشته شده در پنج شنبه 6 بهمن 1390برچسب:,ساعت11:46توسط شهرام آذروند | |

شبی در حال مستی تکیه بر جای خدا کردم
در آن یک شب خدایا من عجایب کارها کردم
جهان را روی هم کوبیدم از نو ساختم گیتی
ز خاک عالم کهنه جهانی نو بنا کردم
کشیدم بر زمین از عرش، دنیادار سابق را
سخن واضح تر و بهتر بگویم کودتا کردم
خدا را بنده ی خود کرده خود گشتم خدای او
خدایی با تسلط هم به ارض و هم سما کردم
میان آب شستم سهر به سهر برنامه پیشین
هر آن چیزی که از اول بود نابود و فنا کردم
نمودم هم بهشت و هم جهنم هردو را معدوم
کشیدم پیش نقد و نسیه، بازی را رها کردم
نمازو روزه را تعطیل کردم، کعبه را بستم
حساب بندگی را از ریاکاری جدا کردم
امام و قطب و پیغمبر نکردم در جهان منصوب
خدایی بر زمین و بر زمان بی کدخدا کردم
نکردم خلق ، ملا و فقید و زاهد و صوفی
نه تعیین بهر مردم مقتدا و پیشوا کردم
شدم خود عهده دار پیشوایی در همه عالم
به تیپا پیشوایان را به دور از پیش پا کردم
بدون اسقف و پاپ و کشیش و مفتی اعظم
خلایق را به امر حق شناسی آشنا کردم
نه آوردم به دنیا روضه خوان و مرشد و رمال
نه کس را مفتخور و هرزه و لات و گدا کردم
نمودم خلق را آسوده از شر ریاکاران
به قدرت در جهان خلع ید از اهل ریا کردم
ندادم فرصت مردم فریبی بر عباپوشان
نخواهم گفت آن کاری که با اهل ریا کردم
به جای مردم نادان نمودم خلق گاو و خر
میان خلق آنان را پی خدمت رها کردم
مقدر داشتم خالی ز منت، رزق مردم را
نه شرطی در نماز و روزه و ذکر و دعا کردم
نکردم پشت سر هم بندگان لخت و عور ایجاد
به مشتی بندگان آْبرومند اکتفا کردم
هر آنکس را که میدانستم از اول بود فاسد
نکردم خلق و عالم را بری از هر جفا کردم
به جای جنس تازی آفریدم مردم دل پاک
قلوب مردمان را مرکز مهر ووفا کردم
سری داشت کو بر سر فکر استثمار کوبیدم
دگر قانون استثمار را زیر پا کردم
رجال خائن و مزدور را در آتش افکندم
سپس خاکستر اجسادشان را بر هوا کردم
نه جمعی را برون از حد بدادم ثروت و مکنت
نه جمعی را به درد بی نوایی مبتلا کردم
نه یک بی آبرویی را هزار گنج بخشیدم
نه بر یک آبرومندی دوصد ظلم و جفا کردم
نکردم هیچ فردی را قرین محنت و خواری
گرفتاران محنت را رها از تنگنا کردم
به جای آنکه مردم گذارم در غم و ذلت
گره از کارهای مردم غم دیده وا کردم
به جای آنکه بخشم خلق را امراض گوناگون
به الطاف خدایی درد مردم را دوا کردم
جهانی ساختم پر عدل و داد و خالی از تبعیض
تمام بندگان خویش را از خود رضا کردم
نگویندم که تاریکی به کفشت هست از اول
نکردم خلق شیطان را عجب کاری به جا کردم
چو میدانستم از اول که در آخر چه خواهد شد
نشستم فکر کار انتها را ابتدا کردم
نکردم اشتباهی چون خدای فعلی عالم
خلاصه هرچه کردم خدمت و مهر و صفا کردم
زمن سر زد هزاران کار دیگر تا سحر لیکن
چو از خود بی خود بودم ندانسته چه ها کردم
سحر چون گشت از مستی شدم هوشیار
خدایا در پناه می جسارت بر خدا کردم
شدم بار دگر یک بنده درگاه او گفتم
خداوندا نفهمیدم خطا کردم ....


+نوشته شده در پنج شنبه 6 بهمن 1390برچسب:,ساعت11:42توسط شهرام آذروند | |


شب است و ماه می رقصد ستاره نقره می پاشدنسیم پونه و عطر شقایق ها ز لبهای هوس الود زنبق های وحشی بوسه می چیند و من تنهای تنهایم در این تاریکی شب
خدایم آه خدایم صدایت میزنم بشنو صدایم
از زبان کارو فریادت دهم٬ اگرهستی برس به دادم!

خداوندا! اگر روزی از عرشت به زیر آیی
و لباس فقر بپوشی
و برای لقمه نانی غرورت را به پای نامردان بشکنی

زمین و آسمانت را کفر میگویی٬ نمیگویی؟

خداوندا اگر در روز گرماگیر تابستانی
تن خسته خویش را بر سایه دیواری
به خاک بسپاری
اندکی آنطرف تر کاخ های مرمرین بینی

زمین و آسمانت را کفر می گویی٬ نمی گویی؟!
خداوندا اگر با مردم آمیزی
شتابان در پی روزی
ز پیشانی عرق ریزی
شب آزرده و دل خسته
تهی دست و زبان بسته
بسوی خانه باز آیی
زمین و آسمانت را کفر می گویی٬ نمی گویی؟!
خدایا ! خالقا ! بس کن جنایت را
بس کن تو ظلمت را
تو در قرآن جاویدت هزاران وعده دادی
تو خود گفتی که نا مردمان بهشت را نمیبینند
ولی من با دو چشم خویشتن دیدم
که نا مردمان ز خون پاک مردانت هزاران کاخ میسازند
خدایا ! خالقا ! بس کن جنایت را
بس کن تو ظلمت را

تو خود گفتی اگر اهرمن شهوت
بر انسان حکم فرماید تو او را با صلیب عصیانت
مصلوب خواهی کرد
ولی من با دو چشم خویشتن دیدم
پدر با نورسته خویش گرم میگیرد
برادر شبانگاهان مستانه از آغوش خواهر کام میگیرد
نگاه شهوت انگیز پسر دزدانه بر اندام مادر می لرزد
قدم ها در بستر فحشا می لغزد

خدایا ! خالقا ! بس کن جنایت را
بس کن تو ظلمت را
تو خود سلطان تبعیضی
تو خود فتنه انگیزی
اگر در روز خلقت مست نمیکردی
یکی را همچون من بدبخت یکی را بی دلیل آقا نمیکردی
جهانی را اینچنین غوغا نمیکردی

هرگز این سازها شادم نمیسازد
دگر آهم نمیگیرد
دگر بنگ باده و تریاک آرام نمیسازد
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما در سکوت خلوتت آهسته میگریم
اگر حق است زدم زیر خدایی....!!!
خدایا ! خالقا ! بس کن جنایت را
بس کن تو ظلمت را
خداوندا تو می گفتی زنا زشت است و من دانم که عیسی زاده طبع زنا زاد خداوندیست.
خدایا ! خالقا ! بس کن جنایت را
بس کن تو ظلمت را
زین سپس با دگران عشق و صفا خواهم کرد همچو تو یکسره من ترک وفا خواهم کرد
زین سپس جای وفا چو تو جفا خواهم کرد ترک سجاده و تسبیح و َردا خواهم کرد
گذر از کوی تو چون باد صبا خواهم کرد
هرگز این گوش من از تو سخن حق نشنید مردمان گوش به افسانهَ زاهد ندهید
داده از پند به من پیر خرابات نوید کز تو ای عهد شکن این دل دیوانه رمید
شِکوه زآین بدت پیش خدا خواهم کرد
درس حکمت همه را خواندم و دیدم به عیان بهر هر درد دوایی است دواها پنهان
نسخهَ درد من این بادهَ ناب است بدان کز طبیبان جفا جوی نگرفتم درمان
زخم دل را میِ ناب دوا خواهم کرد
من که هم می خورم و دُردی آن پادشهم بهتر آنست که اِمشب به همانجا بروم
سر خود بر در خُمخانهَ آن شاه نهم آنقدر باده خورم تا زغم آزاد شوم
دست از دامن طناز رها خواهم کرد
خواهم از شیخ کشی شهره این شهر شوم شیخ و ملاء و مُریدان همه را قهر شوم
بر مذاق همه شیخان دغل زهر شوم گر که روزی زقضا حاکم این شهر شوم
خون صد شیخ به یک مست روا خواهم کرد
زکم و بیش و بسیار بگیرم از شیخ وجه اندوخته و دینار بگیرم از شیخ
آنقدر جامه و دستار بگیرم از شیخ باج میخانهَ اَمرار بگیرم از شیخ
وسط کعبه دو میخانه بنا خواهم کرد
وقف سازم دو سه میخانهَ با نام و نشان وَندَر آنجا دو سه ساقی به مهروی عیان
تا نمایند همه را واقف ز اسرار جهان گِرد هر چرخ به من مهلتی ای باده خواران
کف این میکده ها را زعبا خواهم کرد
هر که این نظم سرود خرٌم و دلشاد بُود خانهَ ذوقی و گوینده اش آباد بُود
انتقادی نبود هر سخن آزاد بُود تا قلم در کف من تیشهَ فرهاد بُود
تا ابد در دل این کوه صدا خواهم کرد


+نوشته شده در پنج شنبه 6 بهمن 1390برچسب:,ساعت11:40توسط شهرام آذروند | |

خداوندا

خداوندا
اگر روزی بشر گردی
زحال بندگانت با خبر گردی
پشیمان می شدی از قصه خلقت
از اینجا از آنجا بودنت !
خداوند!
اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی
لباس فقر به تن داری
برای لقمه ی نانی
غرورت را به زیر پای نا مردان فرو ریزی
زمین و آسمان را کفر می گویی نمی گویی؟
خداوند
اگر با مردم آمیزی
شتابان در پی روزی
ز پیشانی عرق ریزی
شب آزرده ودل خسته
تهی دست و زبان بسته
به سوی خانه باز آیی
زمین آسمان را کفر می گویی نمی گویی؟
خداوند
اگر در ظهرگرماگیر تابستان
تن خود را به زیر سایه ی دیواری بسپاری
لبت را بر کاسه ی مسی قیر اندود بگذاری
و قدری آن طرف ترکاخ های مرمرین بینی
واعصا بت برای سکه ای این سو و آن سودر روان باشد
و شاید هر رهگذر هم از درونت با خبر باشد
زمین و آسمان را کفر می گویی نمی گویی؟
خدایا خالقا بس کن جنایت را تو ظلمت ر!
تو خود سلطان تبعیضی
تو خود یک فتنه انگیزی
اگر در روز خلقت مست نمی کردی
یکی را همچون من بدبخت
یکی را بی دلیل آقا نمی کردی
جهانی را چنین غوغا نمی کردی
دگر فریاد ها در سینه ی تنگم نمی گنجد
دگر آهم نمی گیرد
دگر این سازها شادم نمی سازد
دگر از فرط می نوشی می هم مستی نمی بخشد
دگر در جام چشمم باده شادی نمی رقصد
نه دست گرم نجوائی به گوشم پنجه می ساید
نه سنگ سینه ی غم چنگ صدها ناله می کوبد0
اگر فریادهایی از دل دیوانه برخیزد
برای نا مرادی های دل باشد
خدایا گنبد صیاد یعنی چه ؟
فروزان اختران ثابت سیار یعنی چه ؟
اگر عدل است این پس ظلم ناهنجار یعنی چه؟
به حدی درد تنهایی دلم را رنج می دارد
که با آوای دل خواهم کشم فریاد و برگویم
خدایی که فغان آتشینم در دل سرد او بی اثر باشد خدا نیست ؟!
شما ای مولیانی که می گویید خدا هست و برای او صفتهای توانا هم روا دارید!
بگویید تا بفهمم
چرا اشک مرا هرگز نمی بیند؟
چرا بر ناله پر خواهشم پاسخ نمی گوید
چرا او این چنین کور و کر و لال است
و یا شاید درون بارگاه خویش کسی لب بر لبانش مست تنهایی
و یا شاید دگر پر گشته است آن طاقت و صبرش
کنون از دست داده آن صفتها را
چرا در پرده می گویم
خدا هرگز نمی باشد
من امشب ناله نی را خدا دانم
من امشب ساغر می را خدا دانم
خدای من دگر تریاک و گرس و بنگ می باشد
خدای من شراب خون رنگ می باشد
مرا پستان گرم لاله رخساران خدا باشد
خدا هیچ است0
خدا پوچ است0
خدا جسمی است بی معنی
خدا یک لفظ شیرین است
خدا رویایی رنگین است
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
و گنجشک از لبان شهوت آلوده ی زنبق بوسه می گیرد
من اما سرد و خاموشم!
من اما در سکوت خلوتت آهسته می گریم
اگر حق است زدم زیر خدایی !!!
عجب بی پرده امشب من سخن گفتم
خداوند
اگر در نعشه ی افیون از من مست گناهی سر زد ببخشیدم
ولی نه؟!
چرا من روسیه باشم؟
چرا غلاده ی تهمت مرا در گردن آویزد؟
خداوند
تو در قرآن جاویدت هزاران وعده ها دادی
تو می گفتی که نامردان بهشتت را نمی بینند
ولی من با دو چشم خویشتن دیدم
که نامردان به از مردان
ز خون پاک مردانت هزاران کاخها ساختند
خداوندا بیا بنگر بهشت کاخ نامردان را
خدایا ! خالقا ! بس کن جنایت رابس کن تو ظلمت را
تو خود گفتی اگر اهرمن شهوتبر انسان حکم فرماید تو او را با صلیب عصیانت مصلوب خواهی
کردولی من با دو چشم خویشتن دیدم پدر با نورسته خویش گرم میگیرد برادر شبانگاهان مستانه از
آغوش خواهر کام میگیرد نگاه شهوت انگیز پسر دزدانه بر اندام مادر می لرزد قدم ها در بستر فحشا
می لغزد
پس...قولت!
اگر مردانگی این است
به نامردی نامردان قسم
نامرد نامردم اگر دستی به قرآنت بیالایم !

+نوشته شده در پنج شنبه 6 بهمن 1390برچسب:,ساعت11:35توسط شهرام آذروند | |

«آزادی
آزادی یعنی چی؟؟؟ چی هست؟؟؟
توایران معنی و مفهومی داره؟ تو این مملکتی که هر کی واسه خودش هر کاری که میخواد انجام با این همه محدودیت مگه میشه فهمید معنی آزادی چی هست.چرا سرنوشت ما این جوری شد؟ چرا باید از 4 نفر ادمی که نمیتونن مملکت داری کنن باید دستور گرفت ؟ چرا نمیشه اونجوری که میخوایم زندگی کنیم بدون هیچ غم و غصه ای؟ مگه اونایی که خارج از ایران زندگی میکنن این همه بدبختی دارن؟چرا فکر میکنیم تو خارج زندگی کردن سخته به خدا هزاربرابر راحتر و آسونتر از این جاست مگه اونایی که اونجا رفتن پشیمونن؟
رفتن اونجا خبر ندارن چه خبره مگن دلمون واسه خاک ایران تنگ شده چه دلتنگی اگه بدونن چه خبره اینجا یه ساعتم اینجا نمیمونن. چرا نمیتونیم با کسی که میخوایم رفیق بشیم اگه هم رفیق بشیم با هزار ترس و لرز باهاش باید باشی از یه طرف پدر و مادر نباید بفهمه و از یه طرف دیگه از دست مامور باید در بری. چرا حق انتخاب نداریم؟ چرا نمیذارن خودمون خوب و بد از هم؟
مگه زمون قبل انقلاب چه بدی داشت که بعد از سی و خورده ای سال باید پشیمون بشیم که چه کاره اشتباهی کردیم اون موقع آزادی به معنای واقعی بود نه مثل الان آزادی اون موقع مردم میفهمیدن که چی خوبه چی بده, الان آزدی رو از مردم گرفتن مردم بدتر شدن تو خفا کاراشونو میکنن. مگه حجاب چه بدی داشت؟که مردمو دارن با حجاب میکنن داره بدتر میشه به قول خودشون دارن یه مملکت اسلامی و تهد کنترل خودشون اداره میکنن دلشون خوشه به خدا.
تعریف آزادی از طرف اونا: هر چی که ما میگیم صلاح شماست باید انجام بدید,نباید از ملت بیگانه الگو گرفت (لازم به ذکر است که تمام برنامه های تلویزینی و کارهای دیگر برگرفته از خارجی ها یا به قول خودشون ملت بیگانه است) به زبون ساده تر بگم باید خفه شیم گوش کنیم و هیچ حرفی نزنیم و افتخار کنیم در ملت ایران در ملتی که بدبختی رواج داره زندگی میکنیم اگه گوش نکنی اگه حرف زیادی بزنی نیست و نابودت میکنن میفرستند پیش اونایی که خواستار ازادی شدند بعد تو این ملت با گفتن خس و خاشاک ازت یاد میکنن ولی تو اون ملت یه آزادی خواه یه آدم مهم.
انقدر حرف از ازادی میزنن کدوم آزادی مگه ما آزادی هم داریم؟
پارازیت میندازن رو ماهواره ها اونم از نوع خفنش به این میگن آزادی؟میری تو خیابون 5 نفر میان اینور و اون ورت میگن خانوم لطفا حجاب اسلامی را رعایت کنید اگه حرف بزنی میکننت تو ماشین میبرنت اماکن,اینه آزادی؟نتونی حرف دلتو بزنی نتونی در برابر زور گویی بگی چرا به این میگن آزادی؟ چهارتا آهنگ میخوای گوش کنی گیر میدن بهت,ماهواره برنامه خوب میذاره میخوای ببینی یا قطع میکنن یا میان دیش را رو با خاک یکسان میکنن مجبوری بشینی چهارتا آخوند و ببینی که روبه رو هم نشستن داستان تعریف میکنن واسه هم اخه به این میگن آزادی؟ چی کار میشه کرد؟ چرا جوانا نمیتونن تفریح داشته باشن چرا باید همیشه زور بالا سرشون باشه؟ با این وضع دیگه نمیشه این جا زندگی کرد هر چه زودتر باید رفت هرچند دوری از وطن ولی ارزششو داره معنی واقعی آزادی رو اونجا میفهمی.
خیلی حرفا هست که مونده نمیشه گفت.

+نوشته شده در سه شنبه 4 بهمن 1390برچسب:,ساعت22:2توسط شهرام آذروند | |




ژاپن: 12 ساعت کار ، 6 ساعت استراحت ، 1 ساعت ماندن در ترافیک ، 3 ساعت تماشای تلویزیون ، 1 ساعت کار با اینترنت،1ساعت تماشای پلی بوی

ایتالیا : 4 ساعت کار ، 8 ساعت خواب ، 4 ساعت غذا خوردن ، 6 ساعت حرف زدن ، 2 ساعت خیابان گردی

-آلمان : 8 ساعت کار ، 8 ساعت خواب ، 2 ساعت اضافه کار ، 2 ساعت تماشای مسابقات تلویزِیونی ، 2 ساعت مطالعه ، 2 ساعت فکر کردن به خودکشی

--کوبا : 8 ساعت کار ، 8 ساعت تفریح ، 4 ساعت خواب ، 4 ساعت گوش کردن به سخنرانی کاسترو

--عربستان سعودی : 8 ساعت تفریح همراه با کار ، 6 ساعت تفریح همراه با خرید در خیابان ، 10 ساعت خواب

--مصر : 4 ساعت کار ، 8 ساعت خواب ، 8 ساعت کشیدن قلیان ، 2 ساعت گوش کردن به ام کلثوم ، 2 ساعت حرف زدن در باره جمال عبدالاناصر

--هندوستان : 8 ساعت جستجوی کار، 6 ساعت خواب ، 6 ساعت تماشای فیلم ، 2 ساعت جستجو برای محل خواب ، 2 ساعت برای رد شدن از خیابان

--ایران : 8 ساعت خواب ، 4 ساعت استراحت ،2 ساعت ارسال اس ام اس و تعریف جوک ،2 ساعت فحش دادن به مسئولان از بالا تا پایین به همراه خانواده محترمشان ،
4 ساعت حرکت در ترافیک ، 1 ساعت کار ،1 ساعت بحث در باره ازدواج موقت ، 2 ساعت بحث در مورد یارانه ها!

+نوشته شده در سه شنبه 4 بهمن 1390برچسب:,ساعت10:21توسط شهرام آذروند | |

می دانی
یک وقت هایی باید
روی یک تکه کاغذ بنویسی
تـعطیــل است
و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت
باید به خودت استراحت بدهی
دراز بکشی
دست هایت را زیر سرت بگذاری
به آسمان خیره شوی
و بی خیال ســوت بزنی
در دلـت بخنــدی به تمام افـکاری که
پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند
آن وقت با خودت بگویـی
بگذار منتـظـر بمانند !!!

.

.

.

میدونی وقتی خدا داشت بدرقه ام می كرد بهم چی گفت ؟ جایی كه میری مردمی داره كه می شكننت نكنه غصه بخوری من همه جا باهاتم . تو تنها نیستی . توكوله بارت عشق میزارم كه بگذری، قلب میزارم كه جا بدی، اشك میدم كه همراهیت كنه، ومرگ كه بدونی برمیگردی پیشم

.

.

.

۱.سخن گفتن به موقع و سكوت نمودن به موقع نشانه عقل است ::: سقراط


۲.شاد ماندن به هنگاميكه انسان در گيرودار كارهاي ملال آور و پر مسئوليت است ، هنر كوچكي نيست ::: نيچه


۳.همه مي‌خواهند بشريت را عوض كنند ، دريغا كه هيچ كس در اين انديشه نيست كه خود را عوض كند ::: تولستوي


۴.هيچ وقت به گمان اينكه وقت داريد ننشينيد ، زيرا در عمل خواهيد ديد كه هميشه وقت كم و كوتاه است ::: فرانكلين

+نوشته شده در سه شنبه 4 بهمن 1390برچسب:,ساعت10:15توسط شهرام آذروند | |

یک آزمون بسیار جالب برای شخصیت شناسی و تست سلامت. توصیه میکنم حتما با خونسردی به سوالات جواب بدید.

آزموني جالب براي تعيين تيپ شخصيت شما

انواع و اقسام پرسشنامه‌هاي شخصيتي معتبر وجود دارند که مي‌توانند ته‌وتوي شخصيت شما را بريزند روي کاغذ و شما را در شناخت بهتر خودتان ياري دهند. اما جالبي پرسشنامه‌ي زير به اين است که علاوه بر رو کردن برخي ويژگي‌هاي شخصيتي‌ شما، مي‌تواند پيش‌بيني کند که آيا شما مستعد بيماري‌هاي قلبي هستيد يا نه! چرا؟ اول تست را بزنيد؛ تا بعد!

 

کافي است در مقابل هر يک از 25 عبارتي که در زير مي‌خوانيد، موافقت يا مخالفت خودتان را با «بله/خير» مشخص کنيد. تا جايي که مي‌توانيد، از «نمي‌دانم» اجتناب کنيد. ناسلامتي شما مي‌خواهيد شخصيت خودتان را بشناسيد!

1. آيا در مکالمات روزمره‌ي خود روي برخي کلمات تاکيد مي‌کنيد؟

بلي           خير              نمي‌دانم

2. آيا سريع غذا مي‌خوريد و سريع حرف مي‌زنيد؟

بلي           خير              نمي‌دانم

3. به نظر شما بايد به کودکان آموزش داد تا هميشه بهترين باشند؟

بلي           خير              نمي‌دانم

4. آيا وقتي کسي کند و آهسته کار مي‌کند، بي‌حوصلگي نشان مي‌دهيد؟

بلي           خير              نمي‌دانم

5. آيا وقتي ديگران حرف مي‌زنند، آنها را وادار به تند حرف زدن مي‌کنيد؟

بلي           خير              نمي‌دانم

6.آيا وقتي احساس مي‌کنيد محدود شده‌ايد يا بايد در رستوران، منتظر خالي‌شدن ميز باشيد، از فرط عصبانيت ديوانه مي‌شويد

بلي           خير              نمي‌دانم

7. آيا وقتي کسي براي شما حرف مي‌زند، همچنان افکار شخصي خودتان را دنبال مي‌کنيد؟

بلي           خير              نمي‌دانم

8. آيا سعي مي‌کنيد در حال اصلاح صورت يا آرايش، صبحانه هم بخوريد؟

بلي           خير              نمي‌دانم

9. آيا اتفاق مي‌افتد که در تعطيلات نوروزي يا تابستاني کار کنيد؟

بلي           خير              نمي‌دانم

10. آيا هميشه مباحث مربوط به موضوعات مورد علاقه‌ي خودتان را دنبال مي‌کنيد؟

بلي           خير              نمي‌دانم

11. آيا اگر وقت‌گذراني کنيد، خودتان را گنهکار مي‌دانيد؟

بلي           خير              نمي‌دانم

12. آيا آن قدر مشغول کار هستيد که متوجه اطراف خودتان يا مثلا متوجه تغيير دکوراسيون خانه نمي‌شويد؟

بلي           خير              نمي‌دانم

13. آيا با ماديات بيشتر از مسايل اجتماعي درگير هستيد؟

بلي           خير              نمي‌دانم

14. آيا سعي مي‌کنيد فعاليت‌هاي خود را در کمترين زمان برنامه‌ريزي کنيد؟

بلي           خير              نمي‌دانم

15. آيا هميشه به‌موقع سر قرار حاضر مي‌شويد؟

بلي           خير              نمي‌دانم

16. آيا اتفاق افتاده است که براي بيان نظر خودتان مشت گره کنيد يا مشت بزنيد؟

بلي           خير              نمي‌دانم

17. آيا موفقيت‌هاي خود را به توانايي سريع کار کردنتان نسبت مي‌دهيد؟

بلي           خير              نمي‌دانم

18. آيا احساس مي‌کنيد کارها بايد همين حالا و خيلي سريع انجام گيرد؟

بلي           خير              نمي‌دانم

19. آيا براي انجام‌دادن کارهاي خود، هميشه سعي مي‌کنيد ابزارهايي را به کار ببريد که بيشترين بازده را دارند؟

بلي           خير              نمي‌دانم

20. آيا هنگام بازي، آن‌چه برايتان بيش از هر چير ديگري اهميت دارد، اين است که برنده بازي باشيد؟

بلي           خير              نمي‌دانم

21. آيا معمولا حرف ديگران قطع مي‌کنيد؟

بلي           خير              نمي‌دانم

22. آيا وقتي ديگران تاخير مي‌کنند، عصباني مي‌شويد؟

بلي           خير              نمي‌دانم

23. آيا پس از غذا خوردن بلافاصله از سر ميز يا از سر سفره بلند مي‌شويد؟

بلي           خير              نمي‌دانم

24. آيا هميشه احساس مي‌کنيد عجله داريد؟

بلي           خير              نمي‌دانم
25. آيا از عملکرد فعلي خود ناراضي هستيد؟
بلي           خير              نمي‌دانم
تفسير آزمون

حالا با توجه به جدول ذيل نوع شخصيت خود را پيدا کنيد.

تعداد بله تيپ شخصيتي ويژگي‌هاي اخلاقي نکته
بيشتر از 20 A خيلي مبارزه‌جو، رقابت‌طلب، بي‌حوصله، پرخاشگر، خصومت‌جو، تحمل نداريد ديگري کار شما را انجام دهد، حاضر به مشاوره نيستيد مستعد بيماري قلبي و عروقي
کمتر از 5 B آرام، آسان‌گير، کيفيت زندگي براي شما مهم‌تر از کميت آن است در معرض بيماري قلبي نيستيد
20-13 متمايل به تيپ A

13-5 متمايل به تيپ B

اين را هم درگوشي از ما داشته باشيد که اگر شما مثل آدم‌هاي تيپ A فکر مي‌کنيد اما مثل افراد تيپ B رفتار مي‌کنيد، روان‌شناسان به شما مي‌گويند تيپC . يعني اين‌که شما دوست داريد مثل تيپ A رفتار کنيد اما حرص مي‌خوريد و به قول معروف، مي‌ريزيد توي خودتان. شما مستعد بيماري سرطانيد. پس بهتر است شما هم سري به يک روان‌شناس بزنيد.

+نوشته شده در یک شنبه 2 بهمن 1390برچسب:,ساعت13:9توسط شهرام آذروند | |

ویژگی های کلی:این دختران از آن دسته دخترانی هستند که تا زمان ورود به دانشگاه با واژه ای به اسم پسر غریبه هستند و تنها وسیله نقلیه ای که سوار شده اند اتوبوس می باشد.از نظر شکل ظاهری بیشتر شبیه مردان غیرتمند و با خدا هستند !!!


 


خصوصیات دانشجویان دختر: ترم 1- اصولاً وقتی به آنها بگویید با سه حرف پ- س – ر یک کلمه معنی دار بسازید مخ آنها ERROR میدهد! چون فکر میکنند تنها دانشجوی این مملکت هستند عمراً کسی را تحویل نمیگیرند .و تا وقتی که قبل از اسمشان کلمه مهندس و دکتر را به کار نبرید جوابتان را نمی دهند! {پیشنهاد میکنم که در دختران ترم یکی (صفری) به دنبال GF نباشید چون اولاً پا نمدهند و ثانیاً اگر حتی یکی از این دختران برای دوستی پا بدهد(یکی در هر 10 میلیون سال)همه به شما به چشم یک همجنس باز نگاه خواهند کرد!} فقط برای عملیات قضای حاجت به WC  می روند.طولانی ترین مسیری را که طی میکنند مسیر دانشگاه تا خانه می باشد.به پسران همکلاسی به چشم خواستگار نگاه می کنند.تمام کتب ترم اول را می خرند و با دقت جلد میگیرند.سوژه خنده دانشجویان ترم بالایی هستند. وقتی به آنها سلام میکنید به چشم یک مزاحم خیابانی به شما نگاه میکنند!(بی جنبن دیگه!!!) در فاصله بین کلاسها نان و پنیر دستپخت مادر را میل میکنند تا انرژی بگیرند!


 


ترم 2 – همچنان قادر به ساختن کلمات معنی دار نمیباشند ! متوجه میشوند به غیر از آنها افراد دیگری نیز به اسم دانشجو تو این مملکت هستند! به مقدار بسیار ناچیز از قطر ابروها کاسته میشودولی سیبیل جزیی از اعضای ثابت بدن می باشد .سر کلاس متوجه موجوداتی عجیب و غریب میشوند اما اسم آنها را نمی دانند.کماکان مسیر دانشگاه تا خانه بدون هیچ کم و کاستی طی میشود.نیمی از کتاب های ترم را میخرند و نیمه دیگر را از کتابخانه میگیرند.اگر به آنها سلام کنید در جواب زمزمه نامفهومی میشنوید با این مضمون:سلام علیکم ورحمة الله و برکاته! دو- سه بار از جلوی تریای دانشکده رد میشوند اما جرأت داخل شدن را ندارند!(استغفرالله)


 


ترم 3 - به معنای واژه پسر پی می برند و با ماهیت آن موجودات عجیب و غریب آشنا می شوند.به این نکته حیاتی پی می برند که تنها استفاده WC قضای حاجت نیست!!!سوژه خنده پیدا می کنند.همه کتابها را از کتابخانه می گیرند و متوجه میشوند که تا 4 جلسه میتوانند سر کلاس غیبت کنند.می فهمند که شهر خیلی بزرگ است و غیر از خانه شان جاهای دیگری هم دارد! تریا دانشکده تبدیل به پاتوق آنها میشود.در جواب سلام شما میگویند سلام!


 


ترم 4 – با واژه BF آشنا میشوند اما راه و رسم تور کردنش را بلد نیستند.ابروها نازک میشودو سیبیل ناپدید!در ساعت های استراحت بین کلاسها و حتی وسط کلاس ها به WC میروند!!!همیشه در دانشگاه از قسمتهای "پر پسر" عبور میکنند.شروع میکنند به پرسیدن آدرس از پسرای خوش تیپ دانشگاه!(نکته:اگر دیدید که جلوی در آموزش یه دختر ازتون آدرس آموزش رو پرسید پس: 1- دختره ترم 4 درس میخونه .2-شما خوشتیپید! .3 – یالا مخشو بزن دیگه چلمن! . شروع میکنن به نوشتن جزوه ! هر 2-3 شب یکبار به خانه میروند برای حاضری و به خاطر غر زدن های مامان بابا.(خوب پدر مادرن دیگه دلشون تنگ میشه شما به بزرگی خودتون ببخشید !) و تعویض لباس و بقیه روز ها خونه دوستشون درس میخونن!(آره جون خودت .بیچاره پدر ,مادره خبر نداره خوابگاه دخترا بغل خوابگاه پسراست!!!!) در جواب سلام شما میگویند:سلام.چطوری؟خوبی؟


 


ترم 5 –یکی از این موجودات خوش خط و خال (BF ) را بدست می آورند اما چون تازه کار هستند بامبول های زیادی سرشان پیاده میشود!اصلاً سر کلاسها نمی روند و از دانشگاه فقط با WC کار دارند!چون BF دارند دیگه احدی را تحویل نمیگیرند و درست مثل ترم یک میشوند( چون این دفعه فکر میکنن فقط خودشونن که BF دارند و آسمان باز شده این پسره افتاده تو بغل اینا! =آخر بی جنبگی)کوتاهترین مسیری را که طی میکنند مسیر دانشگاه به کافی شاپ و سپس خانه میباشد.از چهره مردانه گذشته تنها خاطره ای باقی مانده است!(اینجاست که میگن مردونگی مرده!!!) به دلیل افزایش آرایشات روی صورتشون اضافه وزن می آورند و برای جبران آن از مقدار شلوار و مانتو شان کم میکنند!یک میز اختصاصی برای خودشان و BF شان در تریا دانشکده رزرو است!تابلو میشوند.کارکنان حراست دانشگاه آنها را به اسم کوچک می شناسند.سند کمیته انضباطی را به نامشان میکنند! در جواب سلام شما (بعد از 10 دقیقه!) می گویند:اوا سلام ببخشید حواسم نبود(طرف داره عاشق میشه و حواسش یه جای دیگست....خاک بر سرت!)


 


ترم 6 – خیلی تابلو میشوند!عاشق میشوند! مورد سوءاستفاده قرار میگیرند!مشروط میشوند!!!


 


ترم 7 –به طرز وحشتناکی تابلو میشوند! در عشق شکست میخورند!مشروط میشوند!


 


ترم 8 – دوباره آدم میشوند.دیگر تابلو نیستند چون جوانان مستعد دیگری جای آنها را میگیرند. جای جای دانشگاه برایشان خاطره انگیز است.مثل بچه آدم این ترم درس میخوانند فارغ میشوند.در به در دنبال شوهر میگردند.به نگهبان جلوی در دانشگاه هم پا می دهند.


+نوشته شده در یک شنبه 2 بهمن 1390برچسب:,ساعت12:52توسط شهرام آذروند | |

 

 
شما متولد چه ماهی هستید؟؟؟؟؟


فروردین
بوسه های شما تند و سریع و بسیار پرحرارت هستند که نشانگر حس شهوتران و لذت طلب شماست، اما این احساس داغ و سوزان خیلی زود فروکش می کند.


اردیبهشت
بوسه های شما با تعلل صورت می گیرد اما بوسه هایی ژرف و با احساس هستند که پی در پی می آیند و می آیند و...


خرداد
بوسه های شما با فوران خنده، لبخند و مسخره بازی قطع می شود.


تیر
بوسه های شما گرم و لطیف است، و دوست دارید تا ابد به آن ادامه دهید...


مرداد
بوسه های شما وحشی و پراحساس، همراه با چنگ زدن و گاز گرفتن است. هیچگاه موقع بوسیدن از بروز احساسات خود جلوگیری نمی کنید و دوست دارید دیگران شما را به این خاطر تشویق کنند.


شهریور
بوسه های شما بسیار دقیق، ظریف و ماهرانه است و معشوقتان زمانی متوجه آن می شود که شما کارتان را تمام کرده اید.


مهر
آنقدر نگران وضعیت تنفستان هستید که نمی توانید خوب به بوسیدنتان بپردازید.


آبان
شما خیلی زود از بوسیدن می گذرید و به سراغ......چیزی می روید که پشت سر آن برسد.


آذر
بوسه های شما غافلگیر کننده و خود به خودی هستند که باعث می شود معشوقتان بیشتر و بیشتر طلب کند.


دی
بوسه های شما لحظه ی خلاص شدن و آزادی از استرسی است که در طول روز اسیرتان کرده است.


بهمن
بوسه های شما خیس و با کثیف کاری همراه است و هنگام بوسیدن چشمانتان را باز نگاه می دارید!


اسفند
بوسه های شما رویایی، خیال انگیز، عاشقانه و ابدی است.


+نوشته شده در یک شنبه 2 بهمن 1390برچسب:,ساعت12:49توسط شهرام آذروند | |

قورت میدهم احساسم را....با جرعه ای آب..... هر صبح ،ظهر ، شب......به گمانم این دردها تمامی ندارند....

+نوشته شده در یک شنبه 2 بهمن 1390برچسب:,ساعت12:48توسط شهرام آذروند | |