Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


شهرام آذروند

هرگز مرتکب این اشتباه نمی شوم، که با کسانی که برای نظراتشان اهمیتی قائل نیستم، بحث کنم! یاد گرفته ام که : 1. با احمق بحث نکنم و بگذارم در دنياي احمقانه خويش خوشبخت زندگي کند. 2. با وقيح جدل نکنم چون چيزي براي از دست دادن ندارد و روحم را تباه مي کند . 3. از حسود دوري کنم چون حتي اگر دنيا را هم به او تقديم کنم باز هم از من بيزار خواهد بود . 4. تنهايي را به بودن در جمعي که به آن تعلق ندارم ترجيح دهم. . . . اگر نمی توانی شاهراه باشی، كوره راه باش. اگر نمی توانی خورشید باشی، ستاره باش. كمیت نشانگر پیروزی یا ناكامی تو نیست. هر آنچه هستی، باش.

+نوشته شده در سه شنبه 22 فروردين 1391برچسب:,ساعت19:40توسط شهرام آذروند | |

+نوشته شده در سه شنبه 22 فروردين 1391برچسب:,ساعت19:38توسط شهرام آذروند | |

+نوشته شده در دو شنبه 21 فروردين 1391برچسب:,ساعت13:58توسط شهرام آذروند | |

 

میتونه نگاه مهربون تو منو تا مرز شقایق ببره

 

میتونه قشنگی چشمات من از یاد اقاقی ببره


میتونه دستای تو رو شونه هام خبر از یک شب یلدا رو بده
میتونه بوسه ی تو رو گونه هام واسه من نویده فردا رو بده
میتونه صدای گرم خنده هات همه ی قصه هامو رویایی کنه
میتونه گرمای مهربونیات همه ی زندگیمو مهتابی کنه
میتونه وجود سرد و خستم و شوق دیدار تو مبتلا کنه
میتونه حس غریب بودنت دردای زندگیمو دوا کنه


میتونی تو خستگی های تنت به من و شونه ی من تکیه کنی

میتونی با یه نگاه زیر چشم دل کوچیکمو دیوونه کنی
میتونن رازقیای باغچمون تا همیشه بوی دستات رو بدن
میتونن حتی اگه خودت نگی واسه من از شوق تو خبر بدن
میتونن توی این شهر بزرگ من و دیوونه ی عشقت بکنن

من شدم عاشق و شيدا تو چطور؟ فارغ از تموم دنيا تو چطور؟



خودم اينجا دلم اونجا پيش تو شده ام با تو گرفتار ُ تو چطور؟
همهُ روز و شبم ُ ذکر لبم ياد توشد رفته از خاطرم ايام ُ تو چطور؟

در پي شوق وصالت به سجودم شب و روز خم ابروي تو شد ذکر سجودم تو چطور؟

بي تو گشته همنشينم غم و درد لرزه افتاد به جانم تو چطور؟

ناتوان گشتم از اين دوري تو بهترين شاهد من موي سفيدم تو چطور؟

خواهم اينک شکنم سنت خويش نگرم روي چو ماهت تو چطور؟

اگر اينقدر نبود شرم و حيا ميزدم بوسه بر آن لعل لبانت تو چطور؟


+نوشته شده در شنبه 19 فروردين 1391برچسب:,ساعت11:31توسط شهرام آذروند | |

 

 

 

 

 

 

آیا تا به حال به‌طور دقیق به انگشتان دستان خود نگاه كرده‌اید؟ آيا تا به حال فكر كرده‌اید به كدام یك علاقه بیشتری نسبت به بقیه دارید؟ با دقت نگاه كنید؛ همان انگشتي كه دوستش داريد، به سمت موفقيت اشاره مي‌كند! اين تست شخصيت‌شناسي شما را شگفت‌زده خواهد كرد وقتي با انتخاب يكي از انگشت‌ها، شخصيت خودتان را بشناسيد. پس از مطالعه شخصيت خود، شما مي‌توانيد در ادامه متن، راهكارهايي براي رسيدن به موفقيت در روزهاي پيش‌رو را بخوانيد.

 

انگشت شست

این انگشت نماد مسائل مادی و ثروت است و كسانی كه این انگشت را انتخاب می‌كنند، اقتصاد‌دانان خوبی هستند و معمولا از نظر مالی در وضعیت خوبی قرار دارند. توصيه كارشناس ما براي گروهي كه انگشت شست خود را دوست دارند، اين است كه به مسائلي مثل طلا و دلار كه ذهن عموم را اشغال كرده است توجهي نكنند. شما مي‌توانيد به ايده‌اي تازه فكر كنيد؛ درست مثل عكاسي كه دور ايستاده است و از تجمع هزاران عكاس در اطراف يك تيم ورزشي عكسي براي بردن تمام جوايز عكاسي برمي‌دارد!

 

انگشت اشاره

این انگشت نماد كار است و اشخاصی كه به این انگشت اهمیت بیشتری می‌دهند، انسان‌های كاری‌ای هستند و به‌طور كلی وجدان كاری‌ خوب و موفقیت زیادی در كارهای‌شان دارند. كارشناس ما به اين گروه از افراد توصيه مي‌كند چند هفته‌اي روي اين موضوع مهم تمركز كنند: آيا ما درست در جاي خودمان قرار گرفته‌ايم؟! پاسخ به اين پرسش – البته به شرطي كه صادقانه باشد! – رمز موفقيت تمام مردم جهان است!

 

انگشت وسط

این انگشت میزان اهمیت به‌خود فرد را نشان می‌دهد؛ افرادی كه این انگشت را انتخاب می‌كنند، در مورد همه چیز اول به‌خود اهمیت داده و تا‌حدودی خود‌پرست و خود‌خواه هستند! افراد اين گروه معمولا افراد موفقي هستند. در واقع نكته مهم اين است كه اين افراد حتي اگر در نگاه عموم چهره‌اي موفق نباشند اما در ذهن خودشان هستند و اين رضايت از خود به نوعي بزرگ‌ترين موفقيت است؛ موفق باشيد.

 

انگشت انگشتری

این انگشت نماد محبت و عشق است و كسانی كه این انگشت را انتخاب می‌كنند، انسان‌هایی احساساتی و عاطفی هستند و همواره به‌دنبال محبت و خوشحال كردن دیگران هستند. توصيه كارشناس ما براي اين گروه از افراد اين است كه واقع‌بين باشند. شما از محبت كردن به ديگران لذت مي‌بريد، اين الزاما دليلي براي مهربان بودن ديگران با شما نيست. شما بارها از اين رفتار ديگران دل‌تان شكسته است اما بايد به جاي غصه خوردن خودتان را خوشبخت احساس كنيد كه در اين دنيا هنوز مي‌توانيد با آدم‌ها مهربان باشيد!

 

انگشت كوچك

این انگشت نماد خانواده و فرزند است و كسانی كه به این انگشت علاقه‌مندند، افرادی هستند كه به خانواده پایبند بوده و به زندگی مشترك و به‌طور كلی روابط بین افراد اهمیت می‌دهند. اين گروه از افراد آدم‌هايي خلاق اما بسيار بي‌اراده هستند. مشكل اين افراد نداشتن قدرت ريسك در زندگي است. توصيه كارشناس ما به اين گروه از افراد يك‌بار براي هميشه پا را درون آب گذاشتن است! بگذاريد ترس‌تان بريزيد؛ شما آنقدر خلاق هستيد كه از ترس جان‌تان شنا كردن را به سرعت بياموزيد!


+نوشته شده در جمعه 18 فروردين 1391برچسب:,ساعت11:26توسط شهرام آذروند | |





 
ای کشتی به هم شکسته کجا می بری مـــرا؟
قلبم ز غــــم شکسته، کجا مـــــی بری مـــــرا؟
دست پر از محبت و پر عـــشــــــق و بی غشم
انگار از ستم شکسته، کـــجا می بری مـــــــرا؟
آن مــــــــاه بی نظیـــــرم و آن تـــــــــــاج افسرم
انگار بر سرم شکسته، کـــــجا می بری مـــــرا؟
حالا که هـــــر چــــه پـــل ز مـــــحبت بنـــــا زدم
پشت سرم شکسته، کجـــــــا می بری مـــــرا؟
حالا کــــــه جـــــز دل دیـــــوانه اوی سنگــــــــدل
قـــــــول و قـــــسم شکسته، کجا می بری مرا؟
ای آرزوی خفــــــــته به بـــــالین هـــــر شبــــم!
گــــهـــــواره ام شکسته، کـــجا می بری مــــرا؟
سیلاب اشک! هـــــــمدم شبهای تـــــار مــــن!
قایقچه ی دلم شکسته، کـــــجا می بری مــرا؟
ای طبـــــع آتشینـــــم و ای شعــــــر پــــر غمم!
امشب قلم شکسته، کـــــجا می بــری مـــــرا؟
هــــــان ای عــــقاب تیــــــز پــــــر آرزوی مـــــن!
بالــــــم ببین شکسته! کــــجا می بــــــری مرا؟
هــــــــم مشـــــرب قدیمیم ای صــــافی شراب!
امشب که ساغرم شکسته، کجا می بری مرا؟
گفتم ببر مـــــرا سوی خود مــــاه کامــــل است
حالا که مــــاه هم شکسته، کجا می بری مرا؟

+نوشته شده در پنج شنبه 17 فروردين 1391برچسب:,ساعت10:51توسط شهرام آذروند | |






قرآن !

من شرمنده تـوأم اگر از تــو آواز مـرگی ساختـه ام که هر وقت در کوچه مان
آوازت بلنــد می شود همــه از هـــــم می پرسند " چه کس مُــرده است؟ "






چه غفلت بزرگی که می پنداریم خــدا ترا برای مُــردگان ما نازل کرده است.



قرآن !



من شرمنده تـوأم اگر ترا از یک نسخه عملی به یک افسانه موزه نشین مبدل
کرده ام.یکی ذوق می کند که ترا بر روی برنج نوشته،‌یکی ذوق میکند که ترا
فرش کرده،‌یکی ذوق میکند که تـرا با طلا نوشته،یکی به خود می بالد که ترا
در کوچک ترین قطع ممکن منتشر کرده و … آیا واقعا خـدا ترا فرستاده تا موزه
سازی کنیم؟



قرآن!

من شرمنده توأم اگر حتی آنان که تـو را میخوانند و ترا می شنوند،‌آن چنان به
پایت می نشینند که خلایــق بـه پای موسیقی های روزمـره می نشینند.اگــر
چند آیه از تـــــــــــو را به یک نفس بخوانند مستمعین فریاد می زنند
” احسنت …! ” گویی مسابقه نفس است.



قرآن!‌



من شرمنده توأم اگر به یک فستیوال مبدل شده ای حفظ کردن تـو با شماره
صفحه،خواندن تــــــو از آخــــر به اول،‌یک معرفت است یا یک رکــورد گیری؟




ای کاش آنان که تـرا حفظ کرده اند،حفظ کنی،تا این چنین تــــــــرا اسبـــاب
مسابقات هوش نکنند.


خوشا به حال هر کسی که دلش رحلی است برای تو.





آنان که وقتی ترا می خوانند چنان حظ می کنند،‌گویی که قرآن همین الان
به ایشان نازل شده است.آنچه ما با قــرآن کرده ایم تنها بخشی از اسـلام
است که به صلیب جهالت کشیدیم.

+نوشته شده در سه شنبه 15 فروردين 1391برچسب:,ساعت10:23توسط شهرام آذروند | |

علوم قرآن



قرآن مجید براى نزول خود اهدافى را ذکر کرده است. این اهداف در سه مجموعه قرار مى‏گیرند: بخشى ناظر به بعد بینش و فکر انسان است، بخشى‏دیگر به‏گرایش‏هاى انسان توجه دارد و بخش سوم، رفتار انسان را مد نظر قرار داده است. گزارشى از این سه بخش در پى مى‏آید:
الف - اهداف قرآن در بعد بینش
1- رهایى از غفلت
قرآن مجید یکى از اهداف خود را نجات انسان از غفلت معرفى مى‏کند: «تنزیل العزیز الرحیم لتنذر قوما ما انذر آباؤهم فهم غافلون» (یس:6)؛ قرآن فرستاده خداى شکست‏ناپذیر و مهربان است تا کسانى را که پدرانشان بیم داده نشده‏اند بیم دهى؛ زیرا ایشان غافل‏اند. در این آیه، نجات مردم از غفلت، هدف قرآن تلقى شده است و براى تحقق چنین هدفى مى‏فرماید: باید مردم بیم داده شوند تا به هوش آیند و از غفلت رهایى یابند.
انسان براى رسیدن به کمال واقعى خود، باید در چندراهى‏ها، راه صحیح را برگزیند و براى گزینش، باید به راه‏هاى گوناگون و سود و زیان هر یک توجه داشته باشد؛ ولى گاهى انسان در اثر سرکشى غرایز، به‏گونه‏اى مى‏شود که تا حد حیوان تنزل مى‏کند و از توجه به راه‏هاى گوناگون غافل مى‏شود. این غفلت ریشه بسیارى از گمراهى‏ها و انحرافات است. قرآن مجید در توصیف جهنمیان مى‏فرماید: «اولئک کالانعام بل هم اضل اولئک هم الغافلون» (اعراف:179)؛ این گروه با آنکه چشم و گوش و عقل دارند از آنها بهره نمى‏گیرند؛ همانند چهارپایان، بلکه از آنان نیز گمراه‏ترند؛ زیرا اینان غافلان‏اند.
انسان در اثر غفلت، اصلا توجه خود را به خدا، معارف حق و راه‏هاى تکامل از دست مى‏دهد، تا چه رسد به آنکه آنها را برگزیند و بدان‏ها دل بندد و در مسیر آن‏ها حرکت کند. قرآن مى‏فرماید: برخى انسان‏ها از خدا، [1] آخرت‏ [2] و آیات الهى، [3] که نقش بسزایى در سعادت آنان دارد، غافل شده‏اند، باید به آن توجه کنند.
2- به یادآوردن فراموش شده‏ها
خداوند بزرگ از راه فطرت، عقل و وحى، حقایقى را در اختیار بشر قرار داده، ولى انس با دنیا، لذایذ مادى و وسوسه‏هاى شیطانى و هواهاى نفسانى سبب شده است که آن حقایق را فراموش کند. قرآن یکى از اهدافش به یاد آوردن آن حقایق است: «ان هو الا ذکر للعالمین» (تکویر:29)؛ قرآن براى جهانیان جز یادآورى چیز دیگرى نیست.
قرآن مجید بر این باور است که انسان‏ها امور بسیارى را فراموش کرده‏اند. خداوند متعال، [4] نعمت‏هاى او، [5] آیات الهى، [6] پیمان و میثاق خدا، [7] معارف و احکامى که از سوى پروردگار در اختیارشان قرار گرفته است، [8] معاد و روز جزا [9] و اعمالى که خود انجام داده‏اند [10] امورى است که انسان در طول زندگى خود آنها را فراموش مى‏کند و ضرورت دارد که کسى آنها را یادآورى کند. برخى از انسان‏ها گاه در اثر فراموشى خدا، خود را نیز فراموش مى‏کنند و دچار از خود بیگانگى مى‏شوند؛ «نسوالله فانساهم انفسهم» (حشر:19)؛ خدا را فراموش کردند، خداوند هم آنان را نسبت‏به خودشان دچار فراموشى ساخت.
انسانى که خود را فراموش مى‏کند دیگرى را، که بر او حاکم شده و در او نفوذ کرده است، خود مى‏پندارد. او فکر مى‏کند که خودش مى‏خواهد و خودش تصمیم مى‏گیرد، ولى در واقع، او نیست که تصمیم مى‏گیرد؛ هواى نفس، شیطان و انسان‏هایى که او را مسخ کرده‏اند به او دستور مى‏دهند، دردهاى دیگران را، که دشمنان او هستند، درد خود مى‏داند و درمان آنها را درمان خود مى‏پندارد؛ زیرا آنها را خود پنداشته است. او به دنبال هواى نفس و شیطان مى‏رود و مى‏گوید: دلم مى‏خواهد، خودم چنین تشخیص داده‏ام؛ «کالذى استهوته الشیاطین فى الارض حیران» (انعام:71)؛ مانند کسى که شیطان‏ها او را فریفته‏اند و عقل و دلش را ربوده‏اند سرگردان است، «کالذى یتخبطه الشیطان من المس» (بقره:275)؛ مانند آن که شیطان او را مس کرده، در او نفوذ نموده، تحت‏سلطه خود درآورده، او را از تعادل خارج کرده است و توان حرکت در مسیر تکامل خود را ندارد.
قرآن راه نجات از خودفراموشى و از خود بیگانگى را «یاد خدا» و فراموش نکردن او مى‏داند. اگر انسان خدا را به یاد آورد خداوند هم او را یاد مى‏کند: «فاذکرونی اذکرکم واشکروا لی و لا تکفرون» (بقره:153)؛ پس مرا (خدا را) یاد کنید، من هم شما را یاد مى‏کنم و مرا سپاس گویید و کفر نورزید. اگر خدا انسان را یاد کند از خودفراموشى نجات مى‏یابد.
3- ارائه بینش‏هاى صحیح و ضرورى
انسان‏ها در شناخت خدا و جهان دچار برداشت‏هاى نادرستى شده‏اند و در بسیارى از موارد، شناخت صحیحى از جهان، خود و خدا ندارند، چنان که در موارد بسیارى نمى‏توانند با اتکاء به ابزارهاى شناخت‏بشرى شناخت‏هاى لازم را به دست آورند؛ «و ما اوتیتم من‏العلم الا قلیلا» (اسراء:85) قرآن مجید مى‏فرماید: ما قرآن را فرو فرستادیم تا همه شناخت‏هاى صحیح و لازم براى هدایت انسان به کمال واقعى‏اش را در اختیار او قرار دهیم؛ «و انزلنا الیک الکتاب تبیانا لکل شى‏ء.» (نحل:89) اصلا دلیل آمدن پیامبران: همین بوده است که بشر از دست‏یابى به همه شناخت‏هاى لازم و صحیح، که براى سعادت وى ضرورى مى‏باشد، ناتوان است.
4- ارائه دلایل‏روشن بر بینش‏هاى صحیح و ضرورى
انسان براى پیمودن مسیر صحیح کمال نیازمند آن است که راه درست و صحیحى را، که به کمال واقعى او منتهى مى‏شود، به او نشان دهند و بر صحیح بودن آن راه، دلیل روشن و قطعى نیز داشته باشد تا عقلش سیراب گردد، به پیمودن مسیر او را فرمان دهند و در طول راه دچار تردید و توقف یا عقب‏گرد نشود و در برابر شهوات و وساوس شیطانى از حیث عقلى نلغزد. قرآن کریم هم راه راستین تکامل را نشان مى‏دهد و هم با پشتوانه دلایل روشن و یقین‏آور، استوارى آن را تضمین مى‏کند. قرآن کریم در آیاتى به این حقیقت اشاره مى‏کند: «و بینات من الهدى و الفرقان» (بقره:185)، «قد جاءکم برهان من ربکم.» (نساء: 174)
البته نشان دادن راه به دو صورت ممکن است: نخست آنکه کلیه جزئیات موضوع از سوى قرآن بیان شود و بر آن استدلال گردد. دوم آنکه راهى براى به دست آوردن جزئیات موضوع به ما نشان دهد و بر آن استدلال کند؛ مثلا، راه امامت را در اختیار ما قرار دهد و بر آن استدلال نماید و ما از طریق آن راه، جزئیات را به دست آوریم، بدون آنکه براى هر مساله نیازمند استدلال باشیم. هرچند این آگاهى‏ها غیر از ایمان به آنهاست، ولى علم زمینه ایمان را فراهم مى‏سازد و اگر بسیار شفاف باشد و به آن معتقد شود زمینه‏ساز خشیت از خداست؛ «انما یخشى الله من عباده العلماء» (فاطر:28)؛ همانا بندگان دانشمند از خدا مى‏ترسند.
5- تبیین حق از باطل
تبیین مسائل اختلافى و ارائه معیارى براى شناخت‏حق از باطل در مسائل اختلافى و مشتبه، یکى دیگر از اهداف قرآن است: «و ما انزلنا علیک الکتاب الا لتبین لهم الذى اختلفوا فیه» (نحل:64)؛ و ما کتاب را بر تو نازل نکردیم، مگر براى آنکه آنچه را در آن اختلاف کرده‏اند برایشان روشن سازى؛ «شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن هدى للناس وبینات من الهدى والفرقان» (بقره:185)؛ ماه رمضان است که در آن، قرآن براى هدایت مردم و ارائه نشانه‏هاى روشن هدایت و معیار تشخیص حق و باطل نازل شده است.
با آنکه بسیارى از حقایق از طریق دل، عقل و وحى در اختیار انسان قرار گرفته، ولى وساوس شیطان [11] به شکل‏هاى گوناگونى جلوه حق را مشوه مى‏کنند، حتى در حقایق روشن نیز اختلاف ایجاد مى‏نمایند، به گونه‏اى که گاهى انسان‏هاى پاک‏سرشت نیز از تشخیص حق به طور کامل، ناتوان مى‏شوند. قرآن، که کتاب هدایت هر انسان پاک‏سیرت است، براى زدودن زنگارهاى وساوس شیطانى از چهره حقیقت، گاه خود به بیان حقایق مورد اختلاف مى‏پردازد و گاه میزان و معیار تشخیص حق و باطل را بیان مى‏کند؛ مانند ارجاع به اهل ذکر در آیه شریفه «فاسالوا اهل الذکر» (نحل: 42) و یا آیاتى که بر اعتبار عقل، تجربه و حجیت قول پیامبر و امام وجود دارد.
6- تدبر در آیات قرآن
تدبر و دقت در آیات قرآن در فهم آن نقش بسزایى دارد و در روایات نیز بر آن تاکید فراوان شده و خواندن بى‏تامل و بى‏تدبر، بدون‏خیر واسف‏بار نامیده شده است. درآیه شریفه‏29سوره ص مى‏فرماید: «کتاب انزلناه الیک مبارک لیدبروا آیاته»؛ کتاب پربرکتى فرو فرستادیم تا در آیاتش تدبر کنید. در آیه‏83 سوره نساء فهم اعجاز قرآن در هماهنگى را منوط به تدبر دانسته است و در آیه‏اى دیگر مى‏فرماید: آیا در قرآن تدبر نمى‏کنند یا بر دل‏ها قفل زده شده است؟ [12] از دو آیه اخیر استفاده مى‏شود که تدبر در قرآن زمینه پى بردن به حقانیت آن را فراهم مى‏سازد و انسان را به راه صحیح دست‏یابى به کمال رهنمون مى‏شود، مگر کسانى را که در اثر گناه بر دل‏هاشان قفل زده باشند.
7- تفکر
قرآن مجید از «تفکر» بسیار ستایش کرده است و خود از طریق یادآورى یا بیان و توضیح آیات [13] با مثال‏ها و توصیف‏هاى گوناگون [14] و با گزارش کردن داستان‏ها، به بهترین بیان، a="#lz_015" name="ly_015">[15] [16] مسیر تکاملى خود را شکل دهد و به مقدمه و گذرا بودن دنیا و جاودانگى آخرت پى ببرد و فریفته دنیا نشود و دنیا را هدف قرار ندهد.
قرآن در خصوص اینکه هدف از نزول آن تفکر و اندیشیدن است، مى‏فرماید: «و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم و لعلهم یتفکرون» (نحل:44)؛ و قرآن را به سوى تو فرو فرستادیم تا آنچه را نازل شده است‏براى مردم تبیین کنى و شاید بیندیشند.
8- به‏کارگیرى عقل و فهم
عقل و دل انسان بسیارى از حقایق را درک مى‏کند و در عمق جان به آن اعتراف دارد، ولى حاکمیت هواهاى نفسانى بر عقل، مانع از توجه به این حقایق و اعتراف به آنها مى‏شود. یکى از اهداف نزول قرآن زمینه‏سازى براى به کارگرفتن عقل و فهم است: «انا انزلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون» (یوسف:2)؛ ما کتاب خویش را به صورت خواندنى عربى فرو فرستادیم تا شاید عقل را به کار بندید. در آیه دیگرى، مى‏فرماید: «انظر کیف نصرف الآیات لعلهم یعقلون» (انعام:69)؛ بنگر که چگونه آیات را بیان مى‏کنیم، شاید که دریابند و حقایق را فهم کنند.
از آیات شریفه مى‏توان این نکته را استفاده کرد که قرآن با ذکر مقررات الهى، [17] هشدار نسبت‏به تلاش شیطان براى گمراهى بشر، [18] توجه دادن به معاد [19] و ذکر مثال‏ها [20] در صدد است تا زمینه به کاربندى عقل را در درک حقایق فراهم سازد.
9- آگاهى از یگانگى خدا
انسان تا به مرحله «توحید در الوهیت» نرسد و معتقد نشود که جز خداوند متعال موجود دیگرى شایسته پرستش نیست، اهل نجات نخواهد بود. به همین دلیل، همه پیامبران: مردم را به توحید در الوهیت دعوت مى‏کردند. قرآن مجید نیز، که هدفش رساندن مردم به آستانه نجات و سعادت ابدى است، یکى از اهداف نزول خود را آگاه ساختن مردم از توحید در الوهیت قرار داده است و مى‏فرماید: «هذا بلاغ للناس... لیعلموا انما هو اله واحد» (ابراهیم:52)؛ این (قرآن) بیان رسائى براى مردم است... تا آنکه بدانند که خدا یگانه معبود و موجود شایسته پرستش است.
از مجموع آنچه که در بعد بینش ذکر شد، چنین نتیجه مى‏گیریم که قرآن در مرحله اول سعى دارد که انسان را از غفلت و بى‏خبرى‏نجات دهد،سپس‏امورفراموش شده رابه خاطرش آورد. در مرحله بعد، زمینه به‏کارگیرى عقل و آمادگى براى فهم حقایق را فراهم مى‏آورد. پس از آن نیز بینش‏هاى ضرورى و صحیح را در اختیار او قرار داده و بر آن استدلال مى‏کند، مسائل مورد اختلاف راتوضیح‏مى‏دهد وانسان راتامرحله «توحیددرالوهیت»، که سعادت او در گرو اعتقاد به آن است، به پیش مى‏برد.

+نوشته شده در سه شنبه 15 فروردين 1391برچسب:,ساعت10:20توسط شهرام آذروند | |



آه! هر وقت زیارت عاشورا می خوانم ناخواسته خون در تمام رگ هایم با سرعتی شگرف به حرکت در می آید. گویا مجنون وار به دنبال دریای لیلی است تا در آنی غرقه و از خود بی خود گردد. هر گاه این نام ها یک به یک بر لبانم جار ی می گردد، ابن زیاد، عمر سعد، شمر ، تنهای تنها از خدا طلب عذاب الیم برای کشندگان جای نشین و خلیفه اش حسین (علیه السلام)را تمنا دارم.
کاربران گرامی تا به امروز هر گاه نام روز عاشورا به میان می آید تنها قلب های شما مال مال از غم و اندوه می شود. اما می دانید برای شیعیان دراین روز سروری هم مهیا شده است؟ مختار ثقفی (ره) در قیام خون خواهانه خویش یکایک شرکت کنندگان در شهادت امام حسین (علیه السلام) به عذاب الیم دنیوی و اخروی رساند. در مطلب امروز که تقدیم تان می گردد ماجرای سرانجام عبیدالله ابن زیاد را خواهید خواند. امید آنکه به مصداق آیه شریفه:
قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدِیكُمْ وَیُخْزِهِمْ وَیَنصُرْكُمْ عَلَیْهِمْ وَیَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُّؤْمِنِینَ (توبه،14)
ترجمه:با آنها بجنگید خدا به دست شما عذاب شان می کند و خوارشان می سازد و، شما را پیروزی می دهد و دل های مؤمنان را خنک می گرداند. در این ماه پر محنت و بلا قدری دل های تان آرامش و شادی بیابد.
امیر خباثت
عبیدالله بن زیاد، پس از شش سال از شهادت مظلومانه امام حسین(علیه السلام) و یاران فداكارش در سرزمین كربلا، در نبردی میان سپاهیان مختار بن ابی عبیده ثقفی و سپاهیان عبدالملك بن مروان، در حوالی موصل در تاریخ دهم محرم (عاشورا) سال شصت و هفت قمری به هلاكت رسید.

 

عبیدالله، به دست ابراهیم بن مالك اشتر، با یك ضربت شمشیر، از كمر به دو نیم شد و به سزای كردار ننگین خود رسید


مختار بن ابی عبیده ثقفی، كه در ربیع الاول سال شصت و شش قمری با همراهی و همیاری شیعیان عراق بر ضد دستگاه خلافت اموی قیام كرده و به پیروزی رسید و كوفه و بسیاری از شهرهای عراق را در سیطره خود گرفت، در صدد انتقام از قاتلان و جنایت كاران واقعه ی كربلا بر آمد و بسیاری از آنان را دستگیر و به وضع فجیعی قصاص كرد و قلوب شیعیان را تسلی داد. اما علاوه بر مخالفان و دشمنان داخلی، با دو جبهه خارجی نیز رویارویی داشت. از یك سو سپاهیان عبدالله بن زبیر از جنوب عراق، وی را تحت فشار قرار داده و هر از گاهی با تهاجم سنگین خود رو به رو می كردند و از سوی دیگر، نیروهای جنایت پیشه اموی، از شمال و غرب عراق، وی را مورد تهدید قرار می دادند.


عبیدالله بن زیاد كه نقش اساسی و كلیدی در ماجرای كربلا و شهادت مظلومانه امام حسین(علیه السلام) و یارانش داشت، در آن زمان در شام به سر می برد و از سوی عبدالملك بن مروان (پنجمین خلیفه اموی) مأموریت یافت كه در ر‌أس سپاهی سنگین، به تعداد هشتاد هزار نفر به سوی عراق هجوم آورد و قیام و حكومت انقلابی مختار را نابود نماید. مختار برای دفع تهاجم سپاه شام ،ابراهیم بن مالك اشتر نخعی را در رأس سی هزار مرد جنگی و انقلابی به شمال عراق اعزام داشت.
دو سپاه، در ساحل "نهر خاذر" در چهار فرسنگی شهر موصل به هم رسیده و نبرد خونینی راه انداختند. تعداد زیادی از طرفین كشته و تعداد فراوانی زخمی و از كار افتاده شدند. ولی تلفات و خسارت های سپاه شام، بسیار سنگین و كمر شكن بود.
از لشكریان عبیدالله، تعداد بی شماری در میدان جنگ به هلاكت رسیده و تعداد زیاد دیگری در هنگام عقب نشینی از رود خاذر ،غرق شدند. تعداد كشته های شامیان را بیش از هفتاد هزار تن بر شمرده اند. مهم ترین رویداد این نبرد، كشته شدن عبیدالله بن زیاد (فرمانده كل سپاه اموی) و تعدادی از فرماندهان و افسران عالی رتبه شامی بود.
عبیدالله، به دست ابراهیم بن مالك اشتر، با یك ضربت شمشیر، از كمر به دو نیم شد و به سزای كردار ننگین خود رسید. پس از پیروزی سپاهیان عراق، ابراهیم بن مالك دستور داد كه تعداد هفتاد و دو سر از بدن كشته شدگان شامی (به تعداد سرهای شهیدان كربلا) جدا كرده و برای مختار در كوفه ارسال نمایند و از این بابت، دل های داغ دار اهل بیت(ع) و شیعیان و محبان آن ها را شاد گردانند.


+نوشته شده در دو شنبه 7 فروردين 1391برچسب:,ساعت15:6توسط شهرام آذروند | |

 

 

خنــــده زیبـــاست اگــــــــر … وقتی زیبایی خنده ی این دختر بچه بیشتر به چشم میاد و جذاب میشه که بعد از غم باشه. خنده اگر همیشه باشه دیگه کسی قدرشو نمی دونه. تمام زندگی ما همینطوره. تا سختی و مشکلات نباشه، شادی و خوشی ها جذابیت و مزه نداره

این بچـه چــرا اینقـدر نـاراحـتــه؟! غصه ها و ناراحتی های ما بزرگتر ها چقدر با این بچه ها متفاوته؟ غم و غصه های ما بزرگتر ها بیشتر به خاطر درگیری با این دنیاست: قسط عقب افتاده قرضی که مهلتش رسیده دیدن قبض های آب و برق و گاز و ......

+نوشته شده در جمعه 4 فروردين 1391برچسب:,ساعت14:35توسط شهرام آذروند | |